گنجور

 
بلند اقبال

نگاه بر رخ خوبان اگر گناه شود

مرا بهل که به رویت همی نگاه شود

اگر که پر هما نیست زلف تو از چیست

به فرق هر که زندسایه پادشاه شود

تو را چو طره سیاه است وچشم ومژه سیاه

غمی ندارم اگر بخت من سیاه شود

نه همچو موی توخوشبوی گشته عنبر ومشک

نه همچو روی تو تابنده مهر وماه شود

به مهر وماه نمودم شبیه روی تو را

ز من مرنج اگر بر من اشتباه شود

کند شبیه کس ار مهر و ماه را به رخت

به پیش روی تو باید که عذر خواه شود

غبار خط به رخت ز آه من نشست آری

مگر نه تیره رخ آئینه را زآه شود

تو آن گلی که چواندر چمن شوی پیدا

به پیش روی تو گل خوار چون گیاه شود

به دهر خواهد اگر کس شودبلند اقبال

بیایدش که به پستی چوخاک راه شود

 
 
 
قدسی مشهدی

سزد چو جلوه حسنت نظاره‌خواه شود

که صد حیات خضر صرف یک نگاه شود

برد خجالت اگر مدعی بود یوسف

برای دعوی حسنت چو خط گواه شود

دلم برای تو خون و به غیرتم که مباد

[...]

سلیم تهرانی

کجاست عشق که آتش فروز آه شود

مرا به چشمه ی تحقیق، خضر راه شود

هلاک مشرب آنم که پاره ی نمدی

اگر ز خرقه زیاد آیدش، کلاه شود

دهد به خلوت دل وعده ی وصال مرا

[...]

بیدل دهلوی

کجاست سایه که هستیش دستگاه شود

حساب ما چقدر بر نفس‌ کلاه شود

مگر عدم برد از سایه تیرگی ورنه

چه ممکن است‌ که بیگاه ما پگاه شود

شکست دل نشود بی‌گداز عشق درست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه