گنجور

 
بیدل دهلوی

دیده‌ای راکه به نظاره دل محرم نیست

مژه برهم زدن از دست تاسف ‌کم نیست

موج در آب‌گهر آینهٔ همواری‌ست

دل اگر جمع شود کار هوس در هم نیست

حسن را بی‌عرق شرم طراوت نبود

گل کاغذ به از آن‌گل‌که بر او شبنم نیست

درد معشوق فزونتر ز غم عشاق است

چاک چون سینهٔ‌ گندم به دل آدم نیست

موی ژولیده مدان جوهر تجرید جنون

که سرافرازی قدر علم از پرچم نیست

همچو ابر آینه‌دار عرق شرم توایم

خاک ما گر همه بر باد رود بی‌نم نیست

غیرتت پردهٔ‌غفلت به‌دل و دیده‌گماشت

تا تو پیدا نشوی آینه در عالم نیست

طوطی‌ات هیچ رهی‌-‌آینهٔ دل نشکافت

تا بدانی ‌که تو را جز تو کسی همدم نیست

ای جنون داغ شو ازکلفت عریانی من

دامنش داده‌ام از دست و گریبان هم نیست

هستی عاریت‌ام سجده به پیشانی بست

دوش هرکس به ته بار رو‌د بی‌خم نیست

باعث وحشت جسم است نفسها بیدل

خاک تا هم‌نفس باد بود بی‌رم نیست

 
 
 
خاقانی

سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست

سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست

کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را

کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست

خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او

[...]

خواجوی کرمانی

آن نگینی که منش می طلبم باجم نیست

وان مسیحی که منش دیده ام از مریم نیست

انک از خاک رهش آدم خاکی گردیست

ظاهر آنست که از نسل بنی آدم نیست

گرچه غم دارم و غمخوار ندارم لیکن

[...]

کمال خجندی

گر مرا سر رود اندر غم جانان غم نیست

عاشق شیفته دل را خبر از عالم نیست

عهد بستی که دگر از تو نه بردارم دل

ترسم آنست که پیمان بنان محکم نیست

دارم از دست تو بسیار شکابت لیکن

[...]

ناصر بخارایی

من دگر دم نزنم گر چه دمم همدم نیست

خود مرا زهره که پیش تو بر آرم دم نیست

مردم دیده برون می‌کنم از خانهٔ چشم

تا نبیند رخ خوب تو که او محرم نیست

دل سخت تو به هنگام جفا چون سنگ است

[...]

نسیمی

هر که با جام می لعل لبش همدم نیست

در حریم حرم حرمت ما محرم نیست

دل به نیش است که هر نوش ندارد سودش

سینه زخمی است که خوشنود به هر مرهم نیست

کمر صحبت این راه ببندی ور نه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه