عاشقی مقدور هر عیاش نیست
غمکشیدن، صنعت نقاش نیست
حسن محجوبیکه ما را داغکرد
گر قیامت فاش گردد فاش نیست
گر شوی آگه، ز آداب حضور
محرم خورشید جز خفاش نیست
بینیازی، از تصنع فارغ است
بزم دل، گستردهٔ فراش نیست
گرد اوهام، اندکی باید نشاند
هستی آخر عرصهٔ پرخاش نیست
شش جهت فرش است استغنای فقر
مفلسی درهیچ جا قلاش نیست
با تکلف مرگ هم ذلتکشیست
ازکفن گر بگذری نباش نیست
نُه فلک از شور بیمغزی پر است
این مکان جز گنبد خشخاش نیست
چشم راحت چون نفس، از دل مدار
خانهٔ آیینهات شبباش نیست
استقامت رفته گیر از ساز شمع
سرکشی با هر که باشد پاش نیست
ای هوس مهمان خوان زندگی
غصه باید خوردن اینجا آش نیست
در تغافلخانهٔ ابروی اوست
بی دل آن طاقی که نقشش قاش نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شه بسلمان گفت او در داش نیست
سرّ اسرار خدا خود فاش نیست
اذکروا الله کار هر اوباش نیست
ارجعی بر پای هر قلاش نیست
در دو عالم هیچکس همتاش نیست
همچو عالم پستی و بالاش نیست
یاری من کار هر اوباش نیست
سرّ سلطانی به هر کس، فاش نیست
این می دیرینه در میناش نیست
شور «یارب» ، قسمت شبهاش نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.