بخش ۱۸ - اندرز میر نجات نقشبند المعروف به بابای صحرائی که برای مسلمانان هندوستان رقم فرموده است
ای که مثل گل ز گل بالیدهای
تو هم از بطن خودی زائیدهای
از خودی مگذر بقا انجام باش
قطرهای می باش و بحر آشام باش
تو که از نور خودی تابندهای
گر خودی محکم کنی پایندهای
سود در جیب همین سوداستی
خواجگی از حفظ این کالاستی
هستی و از نیستی ترسیدهای
ای سرت گردم غلط فهمیدهای
چون خبر دارم ز ساز زندگی
با تو گویم چیست راز زندگی
غوطه در خود صورت گوهر زدن
پس ز خلوت گاه خود سر بر زدن
زیر خاکستر شرار اندوختن
شعله گردیدن نظرها سوختن
خانه سوز محنت چل ساله شو
طوف خود کن شعله ی جواله شو
زندگی از طوف دیگر رستن است
خویش را بیت الحرم دانستن است
پر زن و از جذب خاک آزاد باش
همچو طایر ایمن از افتاد باش
تو اگر طایر نهای ای هوشمند
بر سر غار آشیان خود مبند
ای که باشی در پی کسب علوم
با تو می گویم پیام پیر روم
«علم را بر تن زنی ماری بود
علم را بر دل زنی یاری بود»
آگهی از قصه ی آخوند روم
آنکه داد اندر حلب درس علوم
پای در زنجیر توجیهات عقل
کشتیش طوفانی «ظلمات» عقل
موسی بیگانه ی سینای عشق
بیخبر از عشق و از سودای عشق
از تشکک گفت و از اشراق گفت
وز حکم صد گوهر تابنده سفت
عقده های قول مشائین گشود
نور فکرش هر خفی را وانمود
گرد و پیشش بود انبار کتب
بر لب او شرح اسرار کتب
پیر تبریزی ز ارشاد کمال
جست راه مکتب ملا جلال
گفت این غوغا و قیل و قال چیست
این قیاس و وهم و استدلال چیست
مولوی فرمود نادان لب ببند
بر مقالات خردمندان مخند
پای خویش از مکتبم بیرون گذار
قیل و قال است این ترا با وی چه کار
قال ما از فهم تو بالاتر است
شیشه ی ادراک را روشنگر است
سوز شمس از گفته ی ملا فزود
آتشی از جان تبریزی گشود
بر زمین برق نگاه او فتاد
خاک از سوز دم او شعله زاد
آتش دل خرمن ادراک سوخت
دفتر آن فلسفی را پاک سوخت
مولوی بیگانه از اعجاز عشق
ناشناس نغمه های ساز عشق
گفت این آتش چسان افروختی
دفتر ارباب حکمت سوختی
گفت شیخ ای مسلم زنار دار
ذوق و حال است این ترا با وی چه کار
حال ما از فکر تو بالاتر است
شعله ی ما کیمیای احمر است
ساختی از برف حکمت ساز و برگ
از سحاب فکر تو بارد تگرگ
آتشی افروز از خاشاک خویش
شعلهای تعمیر کن از خاک خویش
علم مسلم کامل از سوز دل است
معنی اسلام ترک آفل است
چون ز بند آفل ابراهیم رست
در میان شعله ها نیکو نشست
علم حق را در قفا انداختی
بهر نانی نقد دین در باختی
گرم رو در جستجوی سرمهای
واقف از چشم سیاه خود نهای
آب حیوان از دم خنجر طلب
از دهان اژدها کوثر طلب
سنگ اسود از در بتخانه خواه
نافه ی مشک از سگ دیوانه خواه
سوز عشق از دانش حاضر مجوی
کیف حق از جام این کافر مجوی
مدتی محو تک و دو بوده ام
رازدان دانش نو بوده ام
باغبانان امتحانم کرده اند
محرم این گلستانم کرده اند
گلستانی لاله زار عبرتی
چون گل کاغذ سراب نکهتی
تا ز بند این گلستان رسته ام
آشیان بر شاخ طوبی بسته ام
دانش حاضر حجاب اکبر است
بت پرست و بت فروش و بتگر است
پا بزندان مظاهر بستهای
از حدود حس برون نا جستهای
در صراط زندگی از پا فتاد
بر گلوی خویشتن خنجر نهاد
آتشی دارد مثال لاله سرد
شعلهای دارد مثال ژاله سرد
فطرتش از سوز عشق آزاد ماند
در جهان جستجو ناشاد ماند
عشق افلاطون علت های عقل
به شود از نشترش سودای عقل
جمله عالم ساجد و مسجود عشق
سومنات عقل را محمود عشق
این می دیرینه در میناش نیست
شور «یارب» ، قسمت شبهاش نیست
قیمت شمشاد خود نشناختی
سرو دیگر را بلند انداختی
مثل نی خود را ز خود کردی تهی
بر نوای دیگران دل می نهی
ای گدای ریزهای از خوان غیر
جنس خود می جوئی از دکان غیر
بزم مسلم از چراغ غیر سوخت
مسجد او از شرار دیر سوخت
از سواد کعبه چون آهو رمید
ناوک صیاد پهلویش درید
شد پریشان برگ گل چون بوی خویش
ای ز خود رم کرده باز آ سوی خویش
ای امین حکمت ام الکتاب
وحدت گمگشته ی خود بازیاب
ما که دربان حصار ملتیم
کافر از ترک شعار ملتیم
ساقی دیرینه را ساغر شکست
بزم رندان حجازی بر شکست
کعبه آباد است از اصنام ما
خنده زن کفر است بر اسلام ما
شیخ در عشق بتان اسلام باخت
رشته ی تسبیح از زنار ساخت
پیر ها پیر از بیاض مو شدند
سخره بهر کودکان کو شدند
دل ز نقش لااله بیگانهای
از صنم های هوس بتخانهای
می شود هر مو درازی خرقه پوش
آه ازین سوداگران دین فروش
با مریدان روز و شب اندر سفر
از ضرورت های ملت بی خبر
دیده ها بی نور مثل نرگس اند
سینه ها از دولت دل مفلس اند
واعظان هم صوفیان منصب پرست
اعتبار ملت بیضا شکست
واعظ ما چشم بر بتخانه دوخت
مفتی دین مبین فتوی فروخت
چیست یاران بعد ازین تدبیر ما
رخ سوی میخانه دارد پیر ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره آگاهی و نیروی درونی انسان و خطرات وابستگی به عقل و علم بدون درک عمیق عشق است. شاعر به خواننده میآموزد که باید از خود بگذرد و به جوهر خویش پی ببرد. او به این نکته اشاره میکند که بسیاری در جستجوی علماند، اما اگر این علم بدون عشق و درک عمیق باشد، ارزشی ندارد. در واقع، عشق و حال واقعی از فهم خشک و منطقی بالاتر است و انسان باید به دنبال کشف حقیقت در دل خویش باشد. شاعر به انتقاد از علمفروشان و علماء میپردازد که به عقل و توجیهات خود اکتفا کردهاند و از عشق و حقیقت غافل هستند. در نهایت، او بر اهمیت وحدت و بازگشت به خود تأکید دارد و از معانی عمیق عشق و حقیقت در زندگی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: تو نیز مانند گلی هستی که از دل خاک و طبیعت خود جوانه زدهای و به رشد و شکوفایی رسیدهای.
هوش مصنوعی: به خودت نزدیك نشو و فراموش نكن كه جاودانگی در گروی توجه به بزرگترهاست. مانند یك قطره دریا باش و از آب دریا بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: تو که به خاطر نور وجودت درخشان هستی، اگر خودت را قوی و استوار کنی، همیشه پایدار و ماندگار خواهی بود.
هوش مصنوعی: افرادی که به ثروت و ثروتمندان توجه دارند، در واقع خود را وابسته به این ثروتها کردهاند و برای نگهداری از آنها تلاش میکنند.
هوش مصنوعی: وجود دارد و تو از عدم میهراسی، ای کسی که به سرت میارزم، به اشتباه درک کردهای.
هوش مصنوعی: چون از نحوه زندگی با تو آگاه هستم، میخواهم به تو بگویم راز زندگی چیست.
هوش مصنوعی: در درون خود غرق شدن و به استخراج گوهرهای پنهان درون پرداختن، سپس از مکانی که به تنهایی در آن بودهای، سر برآورده و به دنیای بیرون قدم گذاشتن.
هوش مصنوعی: زیر خاکستر، آتش پنهان است و وقتی که زبانه میکشد، شعلهها به وجود میآیند و نگاهها را میسوزانند.
هوش مصنوعی: خود را از درد و رنج سالهای طولانی رها کن و به پرچمدار آتش شعلههای زندگی تبدیل شو.
هوش مصنوعی: زندگی هنری است در رهایی از بحرانها و مشکلات، و درک این که خود را به عنوان مقدسترین و باارزشترین چیز بشناسیم.
هوش مصنوعی: مانند پرندهای باش که از زمین آزاد است و میتواند پرواز کند؛ بینگرانی از سقوط و افتادن.
هوش مصنوعی: اگر تو پرنده نیستی، ای دانا، چرا بر سر ورودی لانهات نشستهای؟
هوش مصنوعی: ای کسی که دنبال یادگیری علمها هستی، به تو پیامی از عالم بزرگ روم میدهم.
هوش مصنوعی: علم مانند ماری است که بر تن قرار میگیرد و میتواند خطرناک باشد، ولی بر دل شخصی که به آن علم همراهی میکند، میتواند مفید و یاریدهنده باشد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به یک آخوند رومی است که در حلب به تدریس علوم مشغول بوده و داستان او بیان میشود.
هوش مصنوعی: در بند توجیهات عقل خود گرفتار شدهای و این گرفتاریت مانند طوفانی است که در تاریکی عقلات را میکشد.
هوش مصنوعی: موسی که در کوه سینا زندگی میکند، از عشق و احساسات عاشقانه بیخبر است و هیچ آگاهی از عشق و آرزوهای آن ندارد.
هوش مصنوعی: از تردید و شکای که در دل انسان است، سخن گفت و از روشنایی و بیداری که حاصل فهم و بینش عمیق است، یاد کرد. همچنین به حکم و فرمانی اشاره کرد که همچون گوهری درخشان و با ارزش، باید مورد توجه قرار گیرد.
هوش مصنوعی: فکر او به همه رازها و جوانب پنهان روشنایی میبخشد و گرههای ناشناخته را باز میکند.
هوش مصنوعی: کتابهای زیادی دور و بر او تجمع یافته و او به خوبی به توضیح و شرح اسرار موجود در این کتابها میپردازد.
هوش مصنوعی: پیر تبریزی برای هدایت و تربیت، فضیلتهای کمال را جستجو میکند و به دنبال راه و روش علمی ملا جلال است.
هوش مصنوعی: این سر و صدا و بحث و جدل چه معنی دارد؟ این استدلالها و تصورات چه اهمیتی دارند؟
هوش مصنوعی: مولوی میگوید: ای نادان، ساکت باش و به سخنان خردمندان گوش فرا بده و آنها را مسخره نکن.
هوش مصنوعی: پاهایت را از این مکتب بیرون بگذار؛ چون اینجا سر و صدا و دعواست، تو چه نسبتی با این چیزها داری؟
هوش مصنوعی: اندیشهی ما فراتر از درک توست، و شیشهی درک نیاز به نورانی کردن دارد.
هوش مصنوعی: سوز و عاطفه شمس، که از سخنان ملا ناشی میشود، آتش جدیدی را در وجود تبریزی ایجاد کرد.
هوش مصنوعی: چشمان او همچون برق بر زمین میتابد و از حرارت نفس او، خاک به شعله در میآید.
هوش مصنوعی: عشق و احساس عمیق انسانی، درک و علم را تحت تأثیر قرار میدهد و میتواند حتی نوشتههای یک فیلسوف را نابود کند.
هوش مصنوعی: مولوی میگوید که او از قدرتهای شگفتانگیز عشق بیخبر است و تنها نغمههای عاشقانه را مینوازد.
هوش مصنوعی: میگوید: چطور این آتش را روشن کردی؟ گویا کتاب حکمت و دانش به آتش کشیده شده است.
هوش مصنوعی: شیخ به مسلمان گفت: «با داشتن زهد و حال خوب، چرا به این موضوعات بیفایده توجه میکنی و خودت را درگیر میکنی؟»
هوش مصنوعی: حالت ما از اندیشهٔ تو فراتر است، آتش ما خواص ویژهای دارد که بسیار باارزش است.
هوش مصنوعی: از برف، حکمتهایی به وجود آوردی و از ابرهای فکر تو، بارانهای تند و پرقدرتی میبارد.
هوش مصنوعی: با توجه به توانایی و استعدادهای خود، برای ایجاد و ساخت چیزهای جدید و ارزشمند تلاش کن. از منابع و امکانات خود بهترین استفاده را ببر و به پیشرفت بپرداز.
هوش مصنوعی: دانش واقعی و کامل از عمق احساسات و دردهای درونی انسان ناشی میشود. همچنین، مفهوم واقعی اسلام کاشتن و ترک کردن دنیا و امور فانی است.
هوش مصنوعی: زمانی که ابراهیم از بند و اسارت آزاد شد، در میان آتشهای سوزان به خوبی و با آرامش قرار گرفت.
هوش مصنوعی: تو علم و حقیقت را پشت سر گذاشتی و برای به دست آوردن کمی نان و روزی، دین و ایمان خود را فدای آن کردی.
هوش مصنوعی: اگر کسی با چشمان تیره و دلربا به دنبال زیبایی و جذابیت است، باید بداند که در این جستجو نمیتواند به سادگی به آنچه میخواهد دست یابد.
هوش مصنوعی: آب حیات را باید از نیرویی خطرناک و قدرتمند بگیری، پس به دنبال چیزی گرانبها و مقدس بگرد که از جایی بسیار ترسناک به دست میآید.
هوش مصنوعی: به دنبال چیزی با ارزش و نایاب باش، حتی اگر به نظر برسد که در مکانهای غیرمتعارف یا از منابع غیرعادی پیدا میشود.
هوش مصنوعی: عشق را از علم موجود نپرس و به دنبال حقیقت و معنا در ظواهر نباش، زیرا چیزهایی که به نظر میرسند، نمیتوانند پاسخگوی عمق احساسات باشند.
هوش مصنوعی: مدتی در فکر و تأمل بودم و همواره به دانش جدیدی که به دست آورده بودم، آگاه بودم.
هوش مصنوعی: باغبانان به من آزمون دادهاند و مرا به عنوان عضوی از این گلستان پذیرفتهاند.
هوش مصنوعی: در میدان گلها، لالهها بهعنوان نشانهای از فراوانی و زیبایی وجود دارند، اما حقیقت این است که این زیباییها ممکن است ظاهری و گذرا باشند، مانند کاغذی که بر روی آب سراب حرکت میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از این باغ و گلستان رهایی یافتهام، خانهای در بالای درخت طوبی ساختهام.
هوش مصنوعی: دانش موجود و رایج میتواند مانع بزرگتری برای درک حقیقت باشد و افرادی که به افکار و عقاید غلط و پوچ میپردازند، مانند بتپرستان و بتفروشان هستند.
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره میشود که تو از مرزهای حس و تجربههای دنیوی فراتر رفتهای و به عالم بالاتر و مفهومی دیگر دست یافتهای. باری، تو در قید و بند دنیای مادی نیستی و از آن فرای رفتهای.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، شخصی که سرپا نمیایستد، بر خود خنجر میکشد و به خود آسیب میزند.
هوش مصنوعی: شعلهای که این آتش دارد، مانند لالهای سرما را به نمایش میگذارد و حس خنکی را منتقل میکند، در حالی که این شعله نیز همانند قطرههای شبنم سرد است.
هوش مصنوعی: عشق در ذات او به گونهای است که او را از بندها آزاد کرده و در این دنیا، به دنبال چیزهایی است که او را خوشحال نکند.
هوش مصنوعی: عشق افلاطونی به دلیل عقل و منطق نیست، بلکه تجربهای عاطفی و عمیق است که فراتر از استدلالهای عقلانی میرود. احساسات و تمایلات عاشقانه میتوانند حتی بر عقل و تفکر تأثیر بگذارند و گاهی باعث شوند که انسان از منطقی که همیشه به آن وابسته بوده، فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: تمامی موجودات عالم در برابر عشق سجده میکنند و عقل در مقابل این عشق ستوده میشود.
هوش مصنوعی: شراب کهنهای که در این مینا وجود دارد، هیجانی ندارد. ای کاش، سهم شبهاش هم چنین بیخبر و بینوا باشد.
هوش مصنوعی: تو ارزش و زیباییات را نشناختی و به سوی چیز دیگری متمایل شدی که شاید در نظر تو بیشتر جلب توجه کرده باشد.
هوش مصنوعی: شبیه نی، خود را از خود خالی کردی و به نواهای دیگران دل سپردی.
هوش مصنوعی: ای گدای کوچک، چرا از سفرهی دیگران چیزی میخواهی؟ چرا به دنبال کالاهای دیگران هستی؟
هوش مصنوعی: محفل مسلمین از نور و روشنایی غیرسوخته است، در حالی که مسجد او به خاطر آتش و شعلهی دیر، دچار سوختگی شده است.
هوش مصنوعی: از سایه کعبه، مانند آهویی که وحشتزده شده، تیر صیاد کنار او را پاره کرد.
هوش مصنوعی: گلها در اثر بوی خود پریشان و ناراحت شدهاند، ای کسی که از خود دور شدهای، دوباره به سوی خود بازگرد.
هوش مصنوعی: ای کسی که در امانتداری از حکمت و رازهای کتاب بزرگ هستی، وحدت و انسجامی را که گم کردهای، دوباره پیدا کن.
هوش مصنوعی: ما که نگهبان و حامی این سرزمین و مردمش هستیم، برای ما درک و باورهای مذهبی اهمیت ندارد؛ آنچه برای ما مهم است، وحدت و همبستگی مردم است.
هوش مصنوعی: ساقی قدیمی، جام را شکست و جشن جوانان حجازی به هم ریخت.
هوش مصنوعی: کعبه به خاطر بتهای ما شکوفا است، و خندههای کفر بر دین ما میتازد.
هوش مصنوعی: شیخ در محبت معشوقان خود، به جای آنکه از تسبیح استفاده کند، رشته آن را از زنار (کمر) درست کرد. این جمله نشاندهندهی این است که او به عشق و محبت پایبند شده و به دور از اصول معمولی عمل میکند.
هوش مصنوعی: پیران به خاطر موهای سفیدشان مورد تمسخر قرار میگیرند و این موضوع برای بچهها که هنوز کمسن و سال هستند، جالب است.
هوش مصنوعی: دل از تصویر یکتایی که از معشوقههای هوسآلود و بتپرستی دارد، بیگانه و دور شده است.
هوش مصنوعی: هر شخصی با موهای بلند و پوشیده میتواند از این دلالان که دین را میفروشند، ناراحت و ناامید باشد.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که افرادی که در پی مریدان و شاگردان خود هستند، در هر لحظه و هر روز در حال سفر و جستجو هستند و از نیازهای واقعی و ضروری جامعه غافلند. آنها بیشتر به پیروی و سمت و سوی خود میپردازند و توجهی به شرایط و مسائل اساسی ملت ندارند.
هوش مصنوعی: چشمها بینور و روشنایی مانند گل نرگس هستند و دلها از محبت و خوشبختی تهی و بیپولند.
هوش مصنوعی: واعظان و صوفیان که به مقام و منصب اهمیت میدهند، اعتبار و شخصیت ملت بیضاء را زیر سوال بردند.
هوش مصنوعی: واعظ ما به بتخانه خیره شده و مفتی دین روشنایی ایمان خود را به قیمت فروخته است.
هوش مصنوعی: دوستان ما پس از این چه تدبیری خواهند داشت، وقتی که پیر ما به سمت میخانه رو میآورد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.