درگلستانیکه دل را با اشاراتش سریست
سبزهگرگل میکند ابروی ناز دلبریست
ذوق پیدا-بی قیامت صنعت است آگاه باش
درکمین خودنمابیها پری میناگریست
شش جهت جزکاهشو بالیدننیرنگ نیست
اختراع این بس،که ماه نو، جبین لاغریست
گلفروش است از بهار لالهزار این چمن
آتش داغیکه در پیراهنش خاکستریست
ظرفاستعداد مستان ساقیبزماست و بس
بادهگر خواهیهمانلببازکردن ساغریست
انفعالگمرهی در اشراف عجز نیست
خامهٔ تسلیم ما را خطکشیدن مسطریست
صورت انگشت زنهاریم و قدی میکشیم
در بلندیهای ناخنگردن ما را سریست
درشکسترنگیکسر ذوقراحتخفته است
شمع ما سرتا قدم سامان بالین پریست
حرص تا باقیست باید غوطه درحرمان زدن
از توقعگر توانی چشم بستنگوهریست
یک دو دم درگوشهٔ بیمدعایی واکشید
صافی آیینه، بیمار نفس را، بستریست
سیر زانو نیز ممکن نیست بیفرمان عشق
پیشما آیینهاست اما به دست دیگریست
نیستم نومید رحمت،کرد دوتایمکرد چرخ
حلقهاماما هماندر پیشچشممن دریست
خواهدر صحراست شبنم خواه در آغوشگل
هرکجا باشمبضاعتها همنچشمتریست
بیدل از اقبال ترک مدعا غافل مباش
در شکست آرزوها ناامیدی لشکریست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق گنج و عشق زر از کافریست
هرک از زر بت کند او آزریست
هر هوا و ذرهای خود منظریست
نا گشاده کی گود کانجا دریست
خودنماییها کثافت جوهریست
شیشه تا در سنگ میباشد پریست
اعتبار اینجا ندارد عافیت
شمع سرتاپاش پامال سریست
سروگل ناکرده آزادی مخواه
[...]
تو مگو کان گفت گفت دیگریست
از امامی یا که از پیغمبریست
صبح آمد خواجه ی ما بستری ست
هی چرا این خواجه از صحت بری ست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.