گنجور

 
بیدل دهلوی

بازم به دل نوید صفایی رسیده است

از پیشگاه آینه صبحی دمیده است

این صیدگاه‌کیست‌که از جوش‌کشتگان

بسمل چو رنگ در جگر خون تپیده است

گل جام خود عبث به شکستن نمی‌دهد

صاف طرب به شیشهٔ رنگ پریده است

جرأت‌کجا و من زکجا لیک چاره نیست

نقاش دامن توبه دستم کشیده است

تا غنچهٔ توبند قبا باز می‌کند

آغوشها چو صبح‌گریبان دریده است

غافل مباش از دل یأس انتخاب من

این قطره ازگداز دو عالم چکیده است

داغم ز رنگ عجزکه با آن فسردگی

بی‌منت قدم به شکستن رسیده است

لیلی هنوز دام سرانجام می‌دهد

غافل‌که‌گرد وادی مجنون رمیده است

هر دم چوگوهر ازگره خویش می‌رویم

پرواز حیرت انجمنان آرمیده است

صورت نگار انجمن بی‌نیازی‌ام

در ششجهت تغافلم آیینه چیده است

بیدل تجردم علم‌شان نیستی‌ست

این‌خامه خط به‌صفحهٔ هستی‌کشیده است

 
 
 
عین‌القضات همدانی

ای دریغا روح قدسی کز همه پوشیده است

پس که دیده‌ست روی او و نام او که شنیده است؟

هرکه بیند در زمان از حسن او کافر شود

ای دریغا کاین شریعت گفتِ ما ببریده است

کون و کان بر هم زن و از خود برون شو تا رسی

[...]

امیرخسرو دهلوی

تا خیال روی او را دیده در تب دیده است

مردم چشمم به خون در اشک ما غلتیده است

تا چرا با شمع رویش آتش تب یار شد

دل چو دود زلف او بر خود بسی پیچیده است

بر لبش هر داغ جانسوزی که بس تبخاله شد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

چشم مردم دیدهٔ ما نور رویش دیده است

لاجرم در دیدهٔ ما همچو نور دیده است

از سر ذوق است این گفتار ما بشنو ز ما

زانکه قول این چنین هرگز کسی نشنیده است

در خیال آنکه نقش روی او بیند به چشم

[...]

کلیم

تا بنام من زبان خامه ات گردیده است

از نگینم می رود بیرون ز بس بالیده است

بر هوا می افکند هر دم کلاهی از حباب

قطره زین شادی که دریا حال او پرسیده است

من که باشم کس چو من بیقدر یاد آورده ای

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کلیم
صائب تبریزی

من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است

رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است

شمع خامش، شیشه خالی، جام عشرت سرنگون

عرصه بزم تو، میدان شبیخون دیده است

چشمه سوزن محیط بحر نتواند شدن

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه