چشمی که ندارد نظری حلقهٔ دام است
هر لب که سخنسنج نباشد لب بام است
بیجوهری از هرزهدراییست زبان را
تیغی که به زنگار فرو رفت نیام است
مغرور کمالی ز فلک شکوه چه لازم
کار تو هم از پختگی طبع تو خام است
ای شعلهٔ امید نفس سوخته تا چند
فرداست که پرواز تو فرسودهٔ دام است
نومیدیام از قید جهان شکوه ندارد
با دام و قفس طایر پرریخته رام است
کی صبح نقاب افکند از چهره که امشب
آیینهٔ بخت سیهم در کف شام است
نی صبر به دل مانْد و نه حیرت به نظرها
ای سیل دل و برق نظر این چه خرام است
مستند اسیران خم و پیچ محبت
در حلقهٔ گیسوی تو ذکر خط جام است
بگذر ز غنا تا نشوی دشمن احباب
اول سبق حاصل زر ترک سلام است
گویند بهشت است همان راحت جاوید
جایی که به داغی نتپد دل چه مقام است
چشم تو نبسته است مگر گفتوشنودت
محو خودیای بیخبر افسانه کدام است
بیدل به گمان محو یقینم چه توان کرد
کمفرصتی از وصلپرستان چه پیام است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات و تجارب انسانی میپردازد. شاعر به موضوعاتی چون انتظار و ناامیدی، عشق و محبت، و قید و بندهای زندگی مینگرد. او به اشکال مختلفی از زوال و عدم توانایی در ایجاد ارتباط اشاره میکند.
شاعر به مفهوم بیمعنایی در زندگی اشاره دارد و تأکید میکند که بسیاری از جملات و گفتگوها خالی از محتوا هستند. او در تلاش است تا از دل افسردگی و ناامیدی رهایی یابد و به ارزشهای واقعی و عمیقتر زندگی دست یابد. همچنین، نکاتی درباره زیبایی و جذابیت عشق و چگونگی تأثیر آن بر زندگی بیان میکند.
در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که بهشت واقعی در جایی است که انسانها از درد و رنج آزاد باشند و در آنجا دلها آرامش یابند.
هوش مصنوعی: چشمی که دیدگاه و بینش نداشته باشد، مانند دام است که همه چیز را به تله میاندازد. هر کسی که نتواند به درستی صحبت کند، در واقع در دام کلماتی گیر میافتد که بیفایدهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی زبان بیفایده و بیارزش باشد، مانند زنگاری است که بر سر تیغ قرار گرفته و کارایی خود را از دست داده است. در واقع، صحبتهای بیمورد و بیپایه به نوعی کلاً بیفایده است و نمیتواند تأثیر مثبتی داشته باشد.
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نباش که از آسمان به تو افتخار شود؛ کار تو به دلیل ناپختگی و خامی طبیعتت هنوز به کمال نرسیده است.
هوش مصنوعی: ای شعلهٔ امید، تا کی باید در آتش سوزان زندگی کنی؟ آیندهای که تو در آن به پرواز خواهی آمد، در دام مشکلات و موانع محبوس است.
هوش مصنوعی: من دیگر از مشکلات و محدودیتهای این دنیا ناامید شدهام، زیرا حتی در این شرایط سخت، مانند پرندهای که در دام و قفس گرفتار است، آرامش و سکونی در درونم وجود دارد.
هوش مصنوعی: کی میداند که صبح کی از چهرهاش پرده برمیدارد؟ زیرا امشب شانس و بخت بد در دستان تاریک شب قرار دارد.
هوش مصنوعی: نه دل به صبر مانده و نه چشمها در حیرتاند. ای دل پرشور و نگاهی که تند میزند، این چه حرکتی است که مشاهده میکنم؟
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به عشق و محبت اشاره میکند و بیان میکند که اسیران این عشق، مانند افرادی که در دام گیسوان محبوب گرفتار شدهاند، هستند. همچنین، به جاذبه و زیبایی خاصی که در این عشق وجود دارد، اشاره میکند که همچون یک خط زیبا و دلنشین است. به طور کلی، شاعر احساسات عمیق و شگفتانگیز عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: از ثروت و ثروتمند شدن بگذر تا به دوستانت دشمن نشوی؛ اولویت را بر شرافت و سلامتی بگذار.
هوش مصنوعی: میگویند بهشت جایی است که آرامش ابدی وجود دارد و دل در آنجا به خاطر مشکلات نمیتپد. چنین جایگاهی واقعا چه مقام والایی دارد!
هوش مصنوعی: چشم تو بسته نشده مگر اینکه صحبتهایت باعث شده که فقط به خودت مشغول باشی. ای کسی که بیخبر هستی، داستان چه چیزی را میگویی؟
هوش مصنوعی: شاعر به این فکر میکند که حتی در شرایطی که به یقین و یقینیت ایمان دارد، نمیتواند از این یقین بهرهبرداری کند. او بیان میکند که موقعیتهای کمی برای وصل شدن با معشوقان وجود دارد و از این وضع ناراحت است. در واقع، این احساس کمبود فرصتها و پیامهایی که از وصل و ارتباط با دیگران دریافت میشود، او را آشفته میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است
ای مجلسیان راه خرابات کدام است
هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پریچهره تمام است
برخیز که در سایهٔ سروی بنشینیم
[...]
ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
عالم به مراد دل و اقبال غلام است
صیدی که دل خلق جهان بود به دامش
المنت لله که امروز به دام است
چون طالع آن نیست که بوسم لب لعلت
[...]
رویت که ازو عالم خوبی بنظام است
چشم بد از و دور یکی ماه تمام است
نی نی غلطم مه که و خورشید چه باشد
خورشید کنیز است ترا ماه غلام است
یک بنده روی رخت غره صبح است
[...]
ما را نه غم ننگ و نه اندیشه نام است
در مذهب ما مذهب ناموس حرام است
گو خلق بدانید که پیوسته فلان را
رخ بر رخ جانانه و لب بر لب جام است
سجاده نشین عارف و دانا نه که عامی است
[...]
چون مستی آن نرگس پر فتنه مدام است
گوش من و بانگ نی و دست من و جام است
گر اختر مقصود به ما خوش نبرآید
ما را رخ زیبای تو ماه تمام است
رخسار تو را لالهٔ دلسوخته هندوست
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.