دل از غبارِ نفس زخمِ خفته در نمک است
ز موجِ پیرهن این محیط پر خسک است
بهارِ رنگِ جهان جلوهٔ خزان دارد
بقم درین چمن حادثاتِ اسپرک است
ز اهلِ صومعه اکراه نیست مستان را
که ترشروییِ زاهد به بزمِ می نمک است
ز عرضِ شیشه تهی نیست نسخهٔ تحقیق
تو آنچه کردهای از خویش انتخاب شک است
به عالمِ بشری غیرِ خودنمایی نیست
کسی که بگذرد از وهمِ خویشتن ملک است
قدِ خمیده کند تنپرست را هموار
مدارِ راسترویهای فیل بر کجک است
فزودهایم به وحدت ز شوخچشمیها
دمی که محو شد این صفر هر چه هست یک است
نظر به گردِ رهِ انتظار دوختهایم
به چشم دام سیاهی صید مردمک است
خطی به صفحهٔ دل بیخراشِ شوقِ تو نیست
ز روی بحر بهجز موج هر چه هست حک است
میام به ساغرِ دل نقلِ یاس میگردد
چو زخم قطرهٔ آبی که میخورم گزک است
دویی کجاست، ز نیرنگِ احولی بگذر
که یک نگاه میانِ دو چشم مشترک است
به اوجِ آگهیات نردبان نمیباید
نگاه تا مژه برداشتهست بر فلک است
اگر ز سوختگانی سوادِ فقر گزین
که شام چهرهٔ زرینِ شمع را محک است
دگر مپرس ز سامانِ بزمِ ما بیدل
ز شور اشک خود اینجا کباب را نمک است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز کعبتین دو چشم تو، ته نما دو یک است
به سنگ تفرقهاش لیک احتیاج تک است
نه انجم است که زینت فروز نه فلک است
که بر صحیفه افلاک، نقطه های شک است
تغافلی که به حال کسی بود مخصوص
هزار بار به از التفات مشترک است
حریف ناله نه ای، در گذر ز صحبت من
[...]
بهار شوخی او جشن تازه فلک است
شراب خوش مزه است و کباب (خوش نمک) است
ز یمن همت احباب مطلبی داریم
که گر به هیچ نسنجد (دو) صد هزار یک است
به حال ما نزند خنده گر کسی داند
[...]
بگویمت سخنی کاندر او نه جای اشک است
که هر که طاعت حق کرد افضل از ملک است
هر آنکه بندگی حق نکرد و سهل شمرد
به روز باز پسین، جایش اسفلین درک است
هر آنکه نیست به جانش شرار آتش عشق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.