تیرهبختی چون هجوم آرد سخن مهر لب است
سرمهٔ لاف جهانگلکردن دود شب است
احتیاج ما سماجت پیشهٔ اظهار نیست
آنچه ماگمکردهایم از عرض مطلب، مطلب است
تا چکیدن اشک را باید به مژگان ساختن
چون روان شد درس طفل ما برون مکتب است
منکیام تا در طلب چون موج بربندمکمر
یک نفس جانیکه دارم چون حبابم برلب است
رنج مهمیزی نمیخواهد سبک جولانیام
همچو بوی گل همان تحریک آهم مرکب است
امتحان کردیم در وضع غرور آرام نیست
شعله ازگردنکشی سرگشتهٔ چندین تب است
کینهاندوزی ندارد صرفهٔ آسودگی
عقدهٔ دل چون به هم پیوست نیش عقرب است
بینیازان را به سیر و دور اخترکار نیست
آسمان اوج همت سیر چشم ازکوکب است
طاعت مستان نمیگنجد به خلوتگاه زهد
دامن صحرا مصلای نماز مشرب است
موج این دریا تکلفپرورگرداب نیست
طینت آزاد بیرون تاز وهم مذهب است
دل به صد چاک جگرآغوش فیضی وانکرد
صبح ما غفلت سرشتان شانهٔ زلف شب است
همچو عکس آیینهزار دهر را سرمایهام
رفتن رنگم تهیگردیدن صد قالب است
نالهام بیدل به قدر دود دل پر میزند
نبضرا گر اضطرابی هست درخوردتباست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات و تضادهای انسانی میپردازد. شاعر از مشکلات و بدبختیها سخن میگوید و به نیازهای درونی خود اشاره میکند. او بر این باور است که زندگی پر از رنج و آزمون است و انسان در جستجوی آرامش و آگاهی در دنیای متلاطم باید به سیر و سلوک بپردازد. در این مسیر، سرنوشت و غفلت نیز نقش مهمی دارند و شاعر به دنبال فضیلتهای انسانی و درک عمیقتری از هستی است. در نهایت، او به مفهوم رنج و دلتنگی و تاثیر آن بر روح انسان اشاره میکند.
هوش مصنوعی: بدبختی همچون یک حمله ناگهانی به سراغ انسان میآید و در این زمان، آرامش و محبت در کلام از بین میرود. در این دنیا، سخن گفتن از زیبایی و گلها، مانند دودی است که در تاریکی شب پراکنده میشود.
هوش مصنوعی: نیاز ما به اصرار در بیان چیزهایی که میخواهیم، نیست. آنچه ما از موضوع میخواهیم، خود موضوع است.
هوش مصنوعی: برای اینکه اشک از چشمان بریزد، باید آن را با مژهها ساخت. وقتی که این اشک به آرامی بریزد، به این معنی است که کودک ما از درسهایش خارج شده و به خانه برگشته است.
هوش مصنوعی: من کیام که بخواهم مانند موجی پرشور در جستجوی خواستههایم تلاش کنم؟ جان من، که تنها یک نفس بیشتر نیست، مانند حبابی است که بر لب بستر آب است.
هوش مصنوعی: درد و رنجی که میکشم نیاز به تلاشی سخت ندارد. سبکی و آزادگی من مانند عطر گل است و نفسهای عمیق من نیز به همین اندازه با لطافت و زیبایی همراه است.
هوش مصنوعی: ما در وضعیت خودخواهی آزمایش کردیم که آرامش وجود ندارد، زیرا شعلهی ناراحتی از سرسختی و سرگشتگی در میان چندین تب و طغیان است.
هوش مصنوعی: کینه و دشمنی فایدهای ندارد؛ هنگامی که دلها با هم ارتباط برقرار میکنند، این کینهها مانند نیش یک عقرب است که آسیبرسان و خطرناک است.
هوش مصنوعی: بینیازان به مسافرت و دوری از آسمان نیازی ندارند؛ چرا که در کمال بلندپروازی و هدفگذاری، نظرشان به ستارهها نیست.
هوش مصنوعی: عبادت و بندگی افرادی که در شور و حال هستند، در مکانهای دور از زهد و ترک دنیا نمیگنجد. دامن صحرا به عنوان مکان نماز، محلی برای رسیدن به حقیقت و روحانیت است.
هوش مصنوعی: این دریا از عادتهای دست و پاگیر و پیچیدگیها آزاد است و به ذات خود، رها و طبیعی است. ابهام و نگرشهای محدودکننده، جایی در این وسعت آزاد ندارد.
هوش مصنوعی: دل به دردها و رنجها عادت کرده و از لطف و رحمت خدا نومید نیست. صبح ما به خاطر غفلتهای خود، همچنان در سایهی شب و مشکلات باقی مانده است.
هوش مصنوعی: چنان که تصویر در آینه، من هم در مسیر زندگی سرمایهام را از دست میدهم و رنگ و روی من بیمحتوا میشود، چون که در این دنیای گذرا به شکلهای مختلفی درمیآیم.
هوش مصنوعی: نالهام، مانند دودی که از دل برمیخیزد، بر شدت تپش قلبم تأثیر میگذارد. اگر دلی به خاطر نگرانی و اضطراب میتپد، این ناله از قلبم ناشی میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قاضی اسعد که عمید است او خزاعی نسب است
مرکز دانش و سرمایه و فضل و ادب است
به عجم زاده ولی فخر نژاد عرب است
دیدن طلعت میمونْش طرب را سبب است
سخت عالی نسب و خوشخط و نیکو لقب است
[...]
روز می خوردن و شادی و نشاط و طرب است
ناف هفته است اگر غرهٔ ماه رجب است
برگریزان به همه حال فرو باید ریخت
به قدح آنچه از او برگ و نوای طرب است
مادر باغ سترون شد و زادن بگذاشت
[...]
آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است
وان نه بالای صنوبر که درخت رطب است
نه دهانیست که در وهم سخندان آید
مگر اندر سخن آیی و بداند که لب است
آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت
[...]
به دو گیسو مه روی تو نه چندان عجب است
عرصه جلوه خورشید میان دو شب است
جان شیرین به کدامین بسپارم چه کنم
دو دلم در دل من تا هوس آن دو لب است
نه وفا از تو به دل میگذرانم نه وصال
[...]
عشق بیتابی ذرات جهان را سبب است
زردی چهره خورشید ز درد طلب است
یک زمان بی دم گرم و نفس سرد مباش
که ز انفاس، همین یک دو نفس منتخب است
مگشا لب به شکرخند که در عالم درد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.