گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

برداشتن دل ز جهان کرد گرانی

کز پیری‌ام آخر به خم افتاد جوانی

مهمیز رمی نیست چو تکلیف تعلق

نامت نجهد تا به نگینش ننشانی

ای بیخبر از ننگ سبکروحی عنقا

تا نام تو خفت کش یادی‌ست گرانی

سر پنجهٔ تسخیر جهانت به چه ارزد

دست تو همان‌ست که دامن نفشانی

بر هرکه مدد کرده‌ای از عالم ایثار

نامش به زبان گر ببری بازستانی

سطر نفس و قید تأمل چه خیال است

هر چند بمیری ‌که تواش سکته نخوانی

هر جات بپرسند ز تمثال حقیقت

باید نسب حرف به آیینه رسانی

آب است تغافل به دم تیغ غرورش

یا رب‌ که ز خونم نکند قطع روانی

تحقیق تو خورشید و جهان جمله دلایل

پیداست چه مقدار عیانی که نهانی

هرکس به خیال دگر از وصل تو شادست

هنگامهٔ ‌کنج دهن و موی میانی

کیفیت آن دست نگارین اگر این است

طاووس کند گل مگسی را که برانی

ای موج‌ گهر آب شو از ننگ فسردن

رفتند رفیقان و تو در ضبط عنانی

بیدل اثر نشئهٔ نظم تو بلندست

امید که خود را به دماغی برسانی