گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

مکش رنج تأمل‌ گر زیان خواهی و گر سودی

درنگ عالم فرصت نمی‌باشد کم از دودی

جهان یکسر قماش کارگاه صبح می‌بافد

ندارد این ‌کتان جز خاک حسرت تاری و پودی

خیال آباد امکان غیر حیرت بر نمی دارد

بساط خودنماییها مچین بر بود و نابودی

درین گلزار کم فرصت کدامین صبح و کو شبنم

عرقها می‌شمارد خجلت انفاس معدودی

خیال آشیان نوبهار کیست حیرانم

که می‌بالد ز چشمم حیرت بوی‌ گل اندودی

شکرخند کدامین غنچه یارب بسملم دارد

که چون صبحم سراپا پیکر زخم نمکسودی

از این سودا که من در چارسوی نُه فلک دارم

همین در سودن دست ندامت دیده‌ام سودی

به هر سو بنگری دود کباب یاس می‌آید

به غیر از دل ندارد مجمر کون و مکان عودی

تو هم‌در آرزوی سیم و زر زنار می‌بندی

مکن طعن برهمن‌ گر کند از سنگ معبودی

علاج زندگی بی نیستی صورت نمی‌بندد

چو زخم صبح دارم در عدم امید بهبودی

به چندین داغ آهی از دل ما سر نزد بیدل

چراغ لالهٔ ما نیست تهمت قابل دودی

 
 
 
قطران تبریزی

خداوندا تن خصمان برنج اندر بفرسودی

معادی بر زیان از تو تو از تائید بر سودی

مخالف را ز راه چشم خون دل بپالودی

موافق را بناز و نوش جان و دل بیالودی

بدل ز آئینه فرهنگ زنگ رنگ بزدودی

[...]

مسعود سعد سلمان

شها خورشید کیهانی چراغ آل محمودی

چو روی خویش مسعودی و چو رای خویش محمودی

به همت همچو خورشیدی به قدرت همچو گردونی

به سیرت همچو محمود به صورت همچو مسعودی

تو سیف دولت و دینی ابوالقاسم سرجودی

[...]

مولانا

اگر آب و گل ما را چو جان و دل پری بودی

به تبریز آمدی این دم بیابان را بپیمودی

بپر ای دل که پر داری برو آن جا که بیماری

نماندی هیچ بیماری گر او رخسار بنمودی

چه کردی آن دل مسکین اگر چون تن گران بودی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

اگر نه درد او بودی دوای دل که فرمودی

و گر نه عشق او بودی طبیب ما که می بودی

خیالش نقش می بندم به هر حالیکه پیش آید

نیابم خالی از جودش وجود هیچ موجودی

بیا و نوش کن جامی ز دُرد درد عشق او

[...]

بیدل دهلوی

درین محفل‌که پیدا نیست رنگ حسن مقصودی

چراغ حسرت آلود نگاهم می‌کند دودی

چو آن شمعی که از فانوس تابد پرتو آهش

درون بیضه‌ام پیداست بال شعله فرسودی

خروش بینوایی‌های من یارب که می‌فهمد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه