پری می فشان ای تعلق بهانه
به دل چون نفس بستهای آشیانه
درین عرصه زنهار مفراز گردن
که تیر بلا را نگردی نشانه
گر از ساز بسمل اثر برده باشی
تپش نیست در نبض دل بیترانه
دل ما و داغی ز سودای عشقت
سر و سجدهواری از آن آستانه
دریندشت جولان بی مقصد ما
بجز شوق منزل ندارد بهانه
ازین بحر وارستن امکان ندارد
مجوبید بیخاک گشتن کرانه
مپرسید از انجام و آغاز زلفش
درازست سر رشتهٔ این فسانه
بهارست ای میکشان نشئه تازی
جنون دارد از بوی گل تازبانه
سرشک نیازم نم عجز سازم
چه سان گردم از خاک کویت روانه
دل خسته آنگاه سودای زلفت
بنالم به ناسوری زخم شانه
به نومیدیام خاک شد عرض جوهر
چو شمشیر در قبضهٔ موریانه
صداییست پیچیده بر ساز هستی
چه دارد به جز ناله زنجیر خانه
فسردیم و از خویش رفتیم بیدل
چو رنگ آتش ما ندارد ترانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا گشته غره به مکر زمانه
ز مکرش به دل گشتی آگاه یا نه
یگانهٔ زمانه شدی تو ولیکن
نشد هیچ کس را زمانه یگانه
زمانه بسی پند دادت، ولیکن
[...]
خرد دوش از من بپرسید و گفتا
که ای پیش نطق تو منطق فسانه
بگو چیست آن طرفه صیاد دلها
که از لفظ و معنیش دامست و دانه
دلم گفت خاموش تا من بگویم
[...]
میان من و دوست چون شد یگانه
نماند به جز دوست کس در میانه
چو با دوست افتاد کار از دو جانب
دویی جمله معدوم شد در یگانه
چو بیرون از او نیست از خود چه لافی
[...]
چو بنشست بر تخت قطب زمانه
که چون قطب بادش بقا جاودانه
مغنی به آواز چنگ و چغانه
چه خوش گفت وقت صبوح این ترانه
که ای خواجه برخیز کانفاس عمرت
بود مایه دولت جاودانه
درین بزمگه چند غافل نشینی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.