گنجور

 
بیدل دهلوی

می‌پرست ایجادم نشئهٔ ازل دارم

همچو دانهٔ انگور شیشه در بغل دارم

گر دهند بر بادم رقص می‌کنم شادم

خاک عجزبنیادم، طبع بی‌خلل دارم

آفتاب در کار است سایه ‌گو به غارت رو

چون منی اگر گم شد چون تویی بدل دارم

معنی بلند من فهم تُند می‌خواهد

سیر فکرم آسان نیست ‌کوهم و کُتل دارم

از منی تَنزل‌ کن‌، او شو و تویی ‌گل ‌کن

اندکی تامل ‌کن نکتهٔ محتمل دارم

حق برونِ مردم نیست‌، جوش باده بی‌خُم نیست

راه مدعا گم نیست‌، عرض مبتذل دارم

دل مُشبک است امروز از خدنگ بیدادت

محو لذت شوقم، شانی از عسل دارم

سنگ هم به حال من‌ گریه‌ گر کند برجاست

بی‌تو زنده‌ام یعنی مرگ بی‌اجل دارم

ترک سود و سودا کن‌، قطع هر تمنا کن

می خور و طرب‌ها کن‌، من هم این عمل دارم

بحر قدرتم بیدل، موج‌خیز معنی‌ها

مصرعی اگر خواهم سَرکنم، غزل دارم

 
 
 
بیدل دهلوی

همین شعر » بیت ۸

سنگ هم به حال من‌ گریه‌ گر کند برجاست

بی‌تو زنده‌ام یعنی مرگ بی‌اجل دارم

طغرل احراری

محو حیرتم طغرل من ز مصرع بیدل

بی‌تو زنده‌ام یعنی مرگ بی‌اجل دارم!

سیدای نسفی

همنشین زنبورم خانه پر عسل دارم

تربیت گر نیشم نوش در بغل دارم

گرد شیشه عیشم آسمان نمی گردد

چون فلاخن از دوران سنگ در بغل دارم

همچو واعظ از دنیا می کنم شکایت ها

[...]

طغرل احراری

نوبهار ایجادم رونق حمل دارم

همچو گلبن معنی غنچه در بغل دارم

داده تا مرا رخصت مرشد خراباتم

غیر ملت عشاق کی غم ملل دارم؟!

زلف او نمی‌گردد مانع جنون من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه