شبکه عبرت را دلیل این شبستان یافتم
هر قدرچشمم به خود وا شد چراغان یافتم
جام می خمیازهٔ جمعیت آفاق بود
قلقل مینا شکست رنگ امکان یافتم
سیر این هنگامهام آگاه کرد از ما و من
نالهای گم کرده بودم در نیستان یافتم
سایهٔ ژولیدهمویی از سر من کم مباد
پشم اگر رفت از کلاهم سنبلستان یافتم
هر کسی چون گل در اینگلشن به رنگی میکش است
لب به ساغر باز کردم بیرهٔ پان یافتم
عمرها میآمد از گردونم آهنگی به گوش
پرده تا بشکافت دوکی را غزلخوان یافتم
سیر کردم از بروج اختران تا ماه و مهر
جمله را در خانههای خویش مهمان یافتم
ربط اجزای عناصر بس که بیشیرازه بود
هریکی را چار موج فتنه توفان یافتم
میوهٔ باغ موالید آنقدر ذوقم نداد
از سه پستان شیر دوشیدم شبستان یافتم
بر رعونت ناز تمکین داشت تیغکوهسار
جوهرش را در دم صبحی پر افشان یافتم
دشت را نظارهکردم گرد دامن بود و بس
بحر را دیدم نمی در چشم حیران یافتم
آسمان هر گه مهیا کرد آغوش هلال
پستیی را از لب این بام خندان یافتم
خانهٔ خورشید جاروب تامل میزند
سایه را آنجا چراغ زیر دامان یافتم
صبح تا فرصت شمارد شمع دامن چیده بود
از تلاش زندگانی مردن آسان یافتم
مور روزی دانهای میبرد در زیر زمین
چون برون افکند خال روی خوبان یافتم
آن سماروغیکه میرست از غبارکوچهها
چشم مالیدم شکوه چتر شاهان یافتم
موی مجنون رنگی از آشفتگی پرواز داد
گرد چینی خانهٔ فغفور و خاقان یافتم
چشمهٔ اسکندر آبش موج در آیینه داشت
کوس اقبال سلیمان، شور مرغان یافتم
ناامیدی بسکه سامان طمع در خاک ر یخت
ریگ صحرای قیامت جمله دندان یافتم
عالمیگردن به رعناییکشید و محو شد
مجمع این شیشهها در طاق نسیان یافتم
هر زمینی ربشهٔ وهمی دگر میپرورد
ربش زاهد شانه کردم باغ رضوان یافتم
سر بریدن در طریق وهم رسم ختنه داشت
نفس کافر را درین صورت مسلمان یافتم
حرص واماند از تردد راحت استقبالکرد
پای خر در گل فرو شد گنج پنهان یافتم
خلق زحمت میکشد در خورد تمییز فضول
ناقه مست و بار بر دوش شتربان یافتم
هرکرا جستم چو منگمگشتهٔ تحقیق بود
بیتکلف کعبه را هم در بیابان یافتم
چرخ هم نگشود راه خلوت اسرار خویش
دامن این هفت خلعت بیگریبان یافتم
بیدل اینجا هیچکس از هیچکس چیزی نیافت
پرتو خورشید بر مهتاب بهتان یافتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبحدم دل را مقیم خلوت جان یافتم
از نسیم صبح بوی زلف جانان یافتم
چون بمهمانخانه ی قدسم سماع انس بود
آسمان را سبزه ئی بر گوشه ی خوان یافتم
باغ جنت را که طوبی زو گیاهی بیش نیست
[...]
دوش جان را در فضای کوی جانان یافتم
کوی او را از صفا جولانگه جان یافتم
بر سر آن کوی او نعره زنان چون جان خویش
جان مشتاقان جان را من فراوان یافتم
چون عروج عشق کردم در سماوات ضمیر
[...]
دُرد دردش خورده ام تا صاف درمان یافتم
دل ز جان برداشتم تا وصل جانان یافتم
کار جمعی شد پریشان در هوای زلف او
گرچه من جمعیت از زلف پریشان یافتم
عارفانه آمدم از غیب و در غیبُ الغیوب
[...]
چون بفضل حق رهی در ملکت جان یافتم
صد هزاران عالم بیحد و پایان یافتم
سال ها درهر یکی زان عالم اقلیم جان
سیر کردم جمله عالم عین جانان یافتم
جمله ذرات عالم از لطیف و از کثیف
[...]
خال را سرمایه زلف پریشان یافتم
در سواد نقطه ای سی جزو قرآن یافتم
در سواد خال سیر زلف کردم مو بمو
مد بسم الله را در نقطه پنهان یافتم
ازدورنگی دست شستم بر لب بحر وجود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.