سعی نفس کفیل توست زحمت جستجو مبر
ربشه دواندنش بسست پای رسیدن ثمر
درخط مرکز وفا ننگ بلند و پست نیست
سر به طواف پا بریم گر نرسد قدم به سر
داغ فسون هستیام معنی دل ز ما مپرس
آینه را نفس زدن برد به عالم دگر
شرکت انفعال خلق جوهر نشئهٔ حیاست
بر نم جبههام فزود دامن هرکهگشت تر
عمرگذشت و میکشد ساز ادب ترانهام
نالهای از میان او یک دو عدم به پردهتر
دل به ادبگه وفا داشت سراغ مدعا
شاهد پردهٔ حیا گفت همان برون در
درخور عرض راز دل بخیهگشاست زخم لب
تا ندرند پردهات پردهٔ هیچکس مدر
طور ز آه بیدلی سینه به برق داد و سوخت
عشق گر این پیام اوست وای به حال نامهبر
آینه زنگ خورد و رفت صیقل ما چه ممکن است
از شب ما سلام گوی شام تو گر شود سحر
عجز به سر نمیکشد غیر کدورت از صفا
سیر پری ز سنگ کن بینفس است شیشهگر
طاقت یک جهان طلب در دل بیدماغ سوخت
راه هزار موج زد آبلهپاییگهر
بیدل اگر نشستهایم راه هوس نبستهایم
دامن ماست زیر سنگ نی سر ما به زیر پر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تمجید از کوشش و تلاش نفس اشاره دارد و بیان میکند که جستجو و تلاش در زندگی باید ادامه پیدا کند. در آن، وفا و صداقت به عنوان محور اصلی مطرح شده و به اهمیت عشق و حسرتهای ناشی از آن پرداخته میشود. شاعر به احساسات عمیق و گاهی دردناک خود اشاره میکند و از تضادهای بین عشق و دلتنگی سخن میگوید. در نهایت، شاعر به نوعی از ناامیدی اشاره میکند، اما بر ادامه مسیر و تلاش برای رسیدن به هدف تأکید دارد.
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش خودت را بیهوده نکن، چرا که نفس و خواستههایت خود مسئولیت تلاش تو هستند. برای رسیدن به نتیجه و ثمره، کافی است که پای خود را در مسیر درست قرار دهی و از ریشهدوانی در جاهای نامناسب پرهیز کنی.
هوش مصنوعی: در مرکز وفا نه نقصی وجود دارد و نه عیبی. اگر نتوانیم به هدف برسیم، هم چنان به دور آن خواهیم گشت.
هوش مصنوعی: عشق و جاذبهای که در وجود من نهفته است، باعث میشود که نتوانم به راحتی دربارهی احساسات و دلایل خود صحبت کنم. مانند آینهای که با نفس کشیدن، به دنیایی دیگر منتقل میشود و نمیتواند به واقعیت خود بازگردد.
هوش مصنوعی: حضور انسانها و تأثیر آنها بر روح و وجود من، موجب بروز نشاط و حیات در من شده است. همچنین، هرکس که در این فضا قرار گرفت، به طبع آن، خود را تحت تأثیر قرار میدهد و تازهتر میشود.
هوش مصنوعی: عمر سپری شد و دلنواز میزند، موسیقی ادب من همچنان در حال نواختن است. نالهای از دل این ترانه به وجود آمده که از دو سوی عدم بیرون میآید و به پردههای ساز میپیوندد.
هوش مصنوعی: دل در جایی که ادب و وفا وجود داشت، به دنبال خواستهاش بود. شاهدی که در سایه حیا قرار داشت، گفت که همان خواسته بیرون است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای بیان مشکلات و احساسات درونی، باید طوری سخن گفت که دیگران نتوانند به راحتی این رازها را درک کنند. یعنی باید احتیاط کرد و از فاش کردن عواطف و زخمهای دل به دیگران پرهیز کرد تا از خطر قضاوت یا آسیب احتمالی در امان ماند.
هوش مصنوعی: در اثر آههای ناشی از درد دل، سینهام به شدت آتش گرفت و سوخت. اگر این پیام عشق است، وای به حال کسی که آن را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: آینه کدر و زنگزده شد و از خود نمایی بازماند. چهکار میتوان کرد که ما در تاریکی شبمان قدم میزنیم، در حالی که اگر صبح بیاید، تو میتوانی به زیباییات سلام کنی!
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی با مشکلات و گرفتاریها مواجه است، تنها میتواند به عدم کدورت و پاکی فکر کند. شیشهگر که بینفس است و به شدت تحت فشار قرار دارد، به سختی میتواند به کار خود ادامه دهد.
هوش مصنوعی: آدمی که از خواستههای عظیم و آرزوهای بزرگش رنج میکشد، مانند کسی است که در دریای خروشان به سختی تلاش میکند، اما در نهایت دچار آسیب و زخم میشود. او میخواهد مشکلات و کمبودهایش را برطرف کند، اما در مسیر به سختی و زحمت میافتد.
هوش مصنوعی: اگر بیدل نشستهایم، به این معنا نیست که از آرزوها و خواستههای خود دست کشیدهایم. ما همچنان در تلاشیم و زیر فشارها و مشکلات زندگی، حفظ کرامت و شرافت خود را فراموش نکردهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الطرب ای شکرستان چون دم سرد در سحر
گرم درآی و دم مده باده بیار و غم ببر
چند به خنده های خوش گریه من طلب کنی
گریه شمع می طلب خنده صبح می نگر
عشق تو کم نمی کند یک سر مو ز قصد من
[...]
زمان فی اسرته ضیاء
و عیش فی بدایته سرور
ای تو نگار خانگی خانه درآ از این سفر
پسته لعل برگشا تا نشود گران شکر
ساقی روح چون تویی کشتی نوح چون تویی
تا که تهیست ساغرم خون چه پرست این جگر
طعنه زند مرا ز کین رو صنمی دگر گزین
[...]
ای به تپیدن از تو دل، هوش که می بری مبر
وی به خرابی از تو جان، باده که می خوری مخور
خوردن غم ز دل بود، چند به خلق غم دهی
گر غرض اینست، از کسان دل که همی بری مبر
کبک روانی و رهت هست درون سینه ها
[...]
قامت همچو سرو او گشت به غیر جلوه گر
در ره او چو نقش پا خاک همی کنم به سر
سوی من آن نگار را کس نشدست راهبر
جذب محبتم کشد نیست بهانه دگر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.