گنجور

 
مولانا

ای تو نگار خانگی خانه درآ از این سفر

پسته لعل برگشا تا نشود گران شکر

ساقی روح چون توی کشتی نوح چون توی

تا که تهیست ساغرم خون چه پرست این جگر

طعنه زند مرا ز کین رو صنمی دگر گزین

در دو جهان یکی بگو کو صنمی کجا دگر

آن قلمی که نقش کرد چونک بدید نقش تو

گفت که‌های گم شدم این ملکست یا بشر

جان و جهان چرا چنین عیب و ملامتم کنی

در دل من درآ ببین هر نفسی یکی حشر

عشق بگوید الصلا مایده دو صد بلا

خشک لبی و چشم تر مایده بین ز خشک و تر

چونک چشیدی این دو را جلوه شود بتی تو را

شهره یکی ستاره‌ای بنده او دو صد قمر

فاش بگو که شمس دین خاصبک و شه یقین

در تبریز همچو دین اوست نهان و مشتهر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۰۲۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مجیرالدین بیلقانی

الطرب ای شکرستان چون دم سرد در سحر

گرم درآی و دم مده باده بیار و غم ببر

چند به خنده های خوش گریه من طلب کنی

گریه شمع می طلب خنده صبح می نگر

عشق تو کم نمی کند یک سر مو ز قصد من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
مولانا

گرم درآ و دم مده باده بیار و غم ببر

ای دل و جان هر طرف چشم و چراغ هر سحر

هم طرب سرشته‌ای هم طلب فرشته‌ای

هم عرصات گشته‌ای پر ز نبات و نیشکر

خیز که رسته خیز شد روز نبات ریز شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

ای به تپیدن از تو دل، هوش که می بری مبر

وی به خرابی از تو جان، باده که می خوری مخور

خوردن غم ز دل بود، چند به خلق غم دهی

گر غرض اینست، از کسان دل که همی بری مبر

کبک روانی و رهت هست درون سینه ها

[...]

سیدای نسفی

قامت همچو سرو او گشت به غیر جلوه گر

در ره او چو نقش پا خاک همی کنم به سر

سوی من آن نگار را کس نشدست راهبر

جذب محبتم کشد نیست بهانه دگر

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه