ای به تپیدن از تو دل، هوش که می بری مبر
وی به خرابی از تو جان، باده که می خوری مخور
خوردن غم ز دل بود، چند به خلق غم دهی
گر غرض اینست، از کسان دل که همی بری مبر
کبک روانی و رهت هست درون سینه ها
دانه دل بخور، ولی دور که می پری مپر
شاه بتانی و بتان بنده تو ز بنده کم
غاشیه نه به فرق شان، بنده که می خری مخر
خسرو خسته را ز تو پرده دل دریده شد
یار، از آن دیگران پرده که می دری مدر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و احساسات عمیق خود اشاره میکند. او از محبوب میخواهد که دلش را نرباید و به او آسیب نرساند. همچنین دربارهی غم و درد ناشی از جدایی صحبت میکند و تأکید میکند که نباید غم را به دیگران منتقل کند. شاعر به زیبایی محبوب و دشواریهای عشق اشاره دارد و در نهایت به احساسات خستهاش از جدایی میپردازد. به طور کلی، شعر بیانگر پیچیدگیهای عشق و دلشکستگی است.
هوش مصنوعی: ای دل که به خاطر تو به تپش افتاده، مبادا هوش و حواسم را از من بگیری. به خاطر تو جانم را به نابودی نکشان، و اگر شراب مینوشی، نوش جان نکن.
هوش مصنوعی: غم را از دل خود میخوری، چرا که میخواهی به دیگران غم بدهی؟ اگر هدف تو این است، از دل کسانی که دوستشان داری غم را بر ندار.
هوش مصنوعی: پرندهای زیبا و سرزندهای همچون کبک در حال پرواز است و در دلها احساساتی وجود دارد. بخور و خوش باش، اما مراقب باش که دور نشوی.
هوش مصنوعی: ای پادشاه زیباییها، و معشوقان تو، بندههای تو هستند و این بندهها کم از تو نیستند. چه تفاوتی میان آنها و تو وجود دارد؟ بندهای که تو را میخرد، نخر.
هوش مصنوعی: یار خسته و دلشکسته، از تو پردهدری کرده و دلش را به تو سپرده است. از این رو، دیگران را نادیده بگیر و پردهداری خود را کنار بگذار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الطرب ای شکرستان چون دم سرد در سحر
گرم درآی و دم مده باده بیار و غم ببر
چند به خنده های خوش گریه من طلب کنی
گریه شمع می طلب خنده صبح می نگر
عشق تو کم نمی کند یک سر مو ز قصد من
[...]
زمان فی اسرته ضیاء
و عیش فی بدایته سرور
ای تو نگار خانگی خانه درآ از این سفر
پسته لعل برگشا تا نشود گران شکر
ساقی روح چون تویی کشتی نوح چون تویی
تا که تهیست ساغرم خون چه پرست این جگر
طعنه زند مرا ز کین رو صنمی دگر گزین
[...]
قامت همچو سرو او گشت به غیر جلوه گر
در ره او چو نقش پا خاک همی کنم به سر
سوی من آن نگار را کس نشدست راهبر
جذب محبتم کشد نیست بهانه دگر
سعی نفس کفیل توست زحمت جستجو مبر
ربشه دواندنش بسست پای رسیدن ثمر
درخط مرکز وفا ننگ بلند و پست نیست
سر به طواف پا بریم گر نرسد قدم به سر
داغ فسون هستیام معنی دل ز ما مپرس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.