شبیکه شعلهٔ یاد تو داشت سیر جگر
چو اخگرم عرق چهره بود خاکستر
سراغ صبح مهیای ساز گم شدنست
نمودهاند مرا در شکست رنگ اثر
سبکروان فنا با نفس نمیسازند
ز دود ریشه ندارند دانههای شرر
کمال سوختگان پیچ و تاب نومیدیست
فتیله آینهٔ داغ را بود جوهر
به محفلیکه نگاهش تغافلآلودست
به گرد حلقهٔ ماتم تپد خط ساغر
به وصف صبح بناگوش او چه پردازد
ز رشته است نفس خشک در دل گوهر
مناز بر هنر ای سادهدل که آینهها
ز دست جوهر خود خاک کردهاند به سر
فروغ محفل بیآبروی عمر هواست
به جز نفس نتوان رفتن از بساط سحر
تپش کدورتم از طبع منفعل نرود
نمیرود به فشردن غبار دامن تر
خروش اهل حیا پردهدار خاموشیست
صدای کاسهٔ چشم است پیچ و تاب نظر
گرفتم آنکه به خود وارسی چه خواهی دید
چو عکس بر در آیینه احتیاج مبر
به سلک نظم رسید آبروی ما بیدل
گهر به رشته کشیدیم از خط مسطر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر
که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر
طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق
بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر
از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد
[...]
فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر
فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد
[...]
بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر
ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن
بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت
[...]
پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو
مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر
کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان
ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر
اگر هزار بمانی و گر هزار هزار
[...]
بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر
نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر
ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز
کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور
فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.