گنجور

 
بیدل دهلوی

کردم رقم به‌کلک نفس مد ناله را

دادم به باد شعلهٔ شوقت رساله را

از سرمه چشم شوخ تو تمکین‌پذیر نیست

نتوان به‌گرد‌، مانع رم شد غزاله را

از ره مروبه عیش شبستان این چمن

جز شمع‌کشته‌چیست به فانوس‌، لاله را

دل فرد باطل است خوشا جوش داغ عشق

تا بیدلی به ثبت رساند قباله را

کوگوش‌کز چکیدن خونم نواکشد

درکوچه‌های زخم غباری‌ست ناله را

هنگام شیب غافل از اسرار خودمباش

کیفیت رساست می دیر ساله را

عریانی توکسوت یکتایی‌است و بس

تا چند، بار دوش‌، نمایی دو شاله را

ناقص نبرد صرفه ز تقلیدکاملان

وضع‌گوهر طلسم‌گداز است ژاله را

آن شب‌که مه زسیرخطش آب داد چشم

گرداب بحر خجلت خود دید هاله را

خط پیش ازآنکه با لب او آشنا شود

حیران سرمه ساخته چشم پیاله را

آزادگان زکلفت اسباب فارغند

نتوان نگاه داشت به زنجیر ناله را

مشت خسی‌ست پیکر موهوم ما ومن

وقف دهان شعله‌کنید این نواله را

رنگ رطوبت چمن دهربنگرید

کاندربغل سیاه شد آیینه لاله را

بیدل دلت هوای محبت‌گرفته است

شبنم خیال می‌کند این غنچه ژاله را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۶۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیر شاهی

ساقی به آب خضر نشان ده پیاله را

کز دل برون کنیم غم دیر ساله را

بلبل ز روی گل همه حرف جفا شنید

آه ار ورق بباد دهند این رساله را

هر دم شکفته تر شود از آه من رخت

[...]

شاهدی

پر کن بدور لعل نگارم پیاله را

تا بشکنیم توبه هفتاد ساله را

گشتند منفعل گل و سنبل به رنگ و بوی

تا برفکند ماه من از گل کلاله را

دوران دون ببین که چو خواهیم جرعه‌ای

[...]

میلی

ساقی به جلوه آر، می همچو لاله را

چون لاله برفروز جمال پیاله را

سر تا به پا چو نافه پر از مشک چین شود

گر با کمند زلف بگیرد غزاله را

دل را کنی ز تیغ جفا گر ورق ورق

[...]

صائب تبریزی

مگذار بر زمین دل شبها پیاله را

از باده برگ لاله کن این داغ لاله را

نتوان ز من گرفت به عمر دراز خضر

کیفیت بلند شراب دو ساله را

ساقی چنان خوش است که گر می کمی کند

[...]

اسیر شهرستانی

چشمت به خاک ریخته خون پیاله را

بخشیده توتیای نگه چشم لاله را

تا با خیال زلف تو پیوند کرده ام

پیچیده ام به رشته جان تار ناله را

از تاب درد کیست ندانم که نوبهار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه