کردم رقم بهکلک نفس مد ناله را
دادم به باد شعلهٔ شوقت رساله را
از سرمه چشم شوخ تو تمکینپذیر نیست
نتوان بهگرد، مانع رم شد غزاله را
از ره مروبه عیش شبستان این چمن
جز شمعکشتهچیست به فانوس، لاله را
دل فرد باطل است خوشا جوش داغ عشق
تا بیدلی به ثبت رساند قباله را
کوگوشکز چکیدن خونم نواکشد
درکوچههای زخم غباریست ناله را
هنگام شیب غافل از اسرار خودمباش
کیفیت رساست می دیر ساله را
عریانی توکسوت یکتاییاست و بس
تا چند، بار دوش، نمایی دو شاله را
ناقص نبرد صرفه ز تقلیدکاملان
وضعگوهر طلسمگداز است ژاله را
آن شبکه مه زسیرخطش آب داد چشم
گرداب بحر خجلت خود دید هاله را
خط پیش ازآنکه با لب او آشنا شود
حیران سرمه ساخته چشم پیاله را
آزادگان زکلفت اسباب فارغند
نتوان نگاه داشت به زنجیر ناله را
مشت خسیست پیکر موهوم ما ومن
وقف دهان شعلهکنید این نواله را
رنگ رطوبت چمن دهربنگرید
کاندربغل سیاه شد آیینه لاله را
بیدل دلت هوای محبتگرفته است
شبنم خیال میکند این غنچه ژاله را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تعبیر احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از عشق میپردازد. او از نالهها و شعلههای شوق یاد میکند و به زیباییهای چشم محبوبش اشاره دارد که نتوانسته به آنها نزدیک شود. شاعر به تفاوتهای بین اشخاص آزاد و زندانی در عشق اشاره کرده و تأکید میکند که عشق واقعی نمیتواند در زنجیر باشد. او همچنین به رازها و دردهای درونی خود اشاره میکند و از آثار عشق بر دل و جان سخن میگوید. عشق را همچون آبی زلال و گلهایی دیرینه توصیف میکند که در دلش جوانه میزنند. در نهایت، او به دلتنگی و زیباییهای نهفته در عشق میپردازد، که از نگاه کردن به این زیباییها احساساتی عمیق را در دلش به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: من به وسیله قلمم، احساسات و دردم را به تصویر کشیدم و نالههایم را به باد سپردم. عشق و شوقی که در درونم است، همچون نوشتهای ارزشمند و پرشور به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و بازیگوش تو چنان جذاب هستند که هیچ چیز نمیتواند در مقابل آنها مقاومت کند، حتی مانعهایی که برای غزالها وجود دارد.
هوش مصنوعی: در این باغ، جز شمعی که خود را قربانی کرده است، چیزی وجود ندارد که روشنایی ببخشد. زندگی در اینجا به قدری تلخ و تاریک است که تنها زیبایی لالهها در تنهایی و خاموشی قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: دل آدمهای بیهدف و بیمعنی همچنان خالی و بیتأثیر است، اما خوشا به حال کسی که با حرارت عشق در دلش، به هوشمندی و آگاهی، ارزشهای واقعی را در زندگی ثبت کند.
هوش مصنوعی: گوشی که صدای چکیدن خونم را میشنود، در خیابانهای زخم، غباری است که ناله میزند.
هوش مصنوعی: در زمان فرود و سقوط، خود را از راز و درون خود غافل نکن. کیفیت و ماهیت واقعی چیزی به مرور زمان مشخص میشود.
هوش مصنوعی: تو فقط از یک وجود خالص و بینقص برخورداری و هیچ چیز دیگری نیستی. تا چه زمانی میخواهی بارهای اضافی و تجملات را به دوش بکشانی؟
هوش مصنوعی: هر گونه ناتوانی در جنگیدن، ناشی از پیروی از کسانی است که در کار خود کامل هستند. حقیقت مانند گوهری است که میتواند هر گونه طلسم را از بین ببرد.
هوش مصنوعی: در شبی که ماه، نوری زیبا از چهرهاش میتاباند، دریا به خاطر شرم و خجالتش، تصویر خود را در آب دید.
هوش مصنوعی: قبل از آنکه لب او را بشناسد، خطی که بر کاغذ مینویسد، شگفتزده و در تعجب است از زیبایی سرمهای که چشمهای پیالهای را میسازد.
هوش مصنوعی: آزادگان از سختیها و مشکلات رهایی یافتهاند و نمیتوان ناله و آلام آنها را با زنجیر محدود کرد.
هوش مصنوعی: ما مانند یک مشت خاک کمارزش هستیم و باید مواظب باشیم که حرفهای بیمقدار در نگاهمان به زندگی تأثیر نگذارد. بیایید این دستآوردهای ناچیز را با احتیاط و زیرکی مدیریت کنیم.
هوش مصنوعی: رنگ رطوبت چمن را ببینید که چگونه در کنار آن، آیینه لاله به خاطر سیاهی ناحیهای در کنار، تغییر رنگ داده است.
هوش مصنوعی: دل بیدل از عشق پر شده است و به یاد محبوب است، شبنم به اشتباه فکر میکند که این غنچه، قطرهای از باران است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ساقی به آب خضر نشان ده پیاله را
کز دل برون کنیم غم دیر ساله را
بلبل ز روی گل همه حرف جفا شنید
آه ار ورق بباد دهند این رساله را
هر دم شکفته تر شود از آه من رخت
[...]
پر کن بدور لعل نگارم پیاله را
تا بشکنیم توبه هفتاد ساله را
گشتند منفعل گل و سنبل به رنگ و بوی
تا برفکند ماه من از گل کلاله را
دوران دون ببین که چو خواهیم جرعهای
[...]
ساقی به جلوه آر، می همچو لاله را
چون لاله برفروز جمال پیاله را
سر تا به پا چو نافه پر از مشک چین شود
گر با کمند زلف بگیرد غزاله را
دل را کنی ز تیغ جفا گر ورق ورق
[...]
مگذار بر زمین دل شبها پیاله را
از باده برگ لاله کن این داغ لاله را
نتوان ز من گرفت به عمر دراز خضر
کیفیت بلند شراب دو ساله را
ساقی چنان خوش است که گر می کمی کند
[...]
چشمت به خاک ریخته خون پیاله را
بخشیده توتیای نگه چشم لاله را
تا با خیال زلف تو پیوند کرده ام
پیچیده ام به رشته جان تار ناله را
از تاب درد کیست ندانم که نوبهار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.