گنجور

 
اسیر شهرستانی

چشمت به خاک ریخته خون پیاله را

بخشیده توتیای نگه چشم لاله را

تا با خیال زلف تو پیوند کرده ام

پیچیده ام به رشته جان تار ناله را

از تاب درد کیست ندانم که نوبهار

تبخاله کرده بر لب جو داغ لاله را

گر بی رخ تو صبح به گلشن رود اسیر

سازد ز گریه داغ دل غنچه ژاله را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode