گنجور

 
بیدل دهلوی

در هوای او دل هر ذره جانی می‌شود

ناله هم در یاد او سرو روانی می‌شود

لذت وصلت ز بس حسرت‌فریب کام‌هاست

نقش پا هم بهر پابوست دهانی می‌شود

شوق می‌بالد، گناه شوخی اظهار نیست

مطلب از دل تا به لب آید فغانی می‌شود

گر چنین دارد کمین ناز ضعف پیکرم

صورت آیینه‌ام موی میانی می‌شود

آن حنایی پنجه‌ام‌ کز دامن هر برگ گل

نوبهار رنگ عیشم را خزانی می‌شود

تنگنای کلفتی چون دستگاه هوش نیست

ذرهٔ ما گر رود از خود جهانی می‌شود

درخور جهد است حاصل‌ها که از بهر هما

سایه می‌سوزد نفس تا استخوانی می‌شود

اوج عرفان را که برتر از کمند گفتگوست

هر که بر می‌آید از خود نردبانی می‌شود

در محبت بس که مینایم شکست آماده است

اشک هم بر من دل نامهربانی می‌شود

نیست بیدل وضع‌ خاموشی نقاب راز عشق

سرمه هم چون دود شمع اینجا زبانی می‌شود

 
 
 
گنج‌نامهٔ حاجی‌جلال
بابافغانی

دم به دم در عاشقی دل را زیانی می‌شود

هر زمان از عمر من آخر زمانی می‌شود

دل اسیر خردسالی گشت و این چرخ کهن

پیر می‌سازد مرا تا او جوانی می‌شود

روز اول چون نهاد انگشت بر لوح و قلم

[...]

عرفی

هر زمان در فتنه خوش نامهربانی می‌شود

این همه غوغا برای نیم‌جانی می‌شود

عشق باغ دل‌نشین دارد، که مرغ دل در او

گر نشیند بر گیاهی ، آشیانی می‌شود

هرکه بنشیند به طرف خوان گردش‌های دهر

[...]

کلیم

خستگان را ناوکش آرام جانی می‌شود

سینه را پیکان او راز نهانی می‌شود

بس که از سوز درون نم در نهاد من نماند

در گلو هر قطره اشکم استخوانی می‌شود

شمع گر هم‌قامتت شد، کو میان لاغرش

[...]

صائب

یک دل روشن نگهبان جهانی می‌شود

عصمت یوسف حصار کاروانی می‌شود

قطره تا دارد نظر بر خویش گرداب فناست

از خودی چون رست بحر بیکرانی می‌شود

نفس ظالم می‌شود مظلوم در پیرانه‌سر

[...]

بیدل دهلوی

بیخودی امشب پر و بال فغانی می‌شود

گر ندارد مدعا باری بیانی می‌شود

هیچ وضعی درطریق جستجوبیکارنیست

پای خواب‌آلود هم سنگ نشانی می‌شود

نشئهٔ تسلیم حاصل‌کن‌که مشتی خاک را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه