باد صحرای جنون هرگه گلافشان میشود
جیبم از خود میرود چندانکه دامان میشود
پای تا سر عجز ما آیینه نازکدلیست
خاک را نقش قدم زخم نمایان میشود
پرده ناموس دردم از حجابم چاره نیست
گر گریبان چاک سازم ناله عریان میشود
غنچهٔ دل به که از فکر شکفتن بگذرد
کاین گره از بازگشتن چشم حیران میشود
نیستی آیینهٔ اقبال عجز ما بس است
خاک را اوج هوا تخت سلیمان میشود
معنی دل را حجابی نیست جز طول امل
ریشه چون در جلوه آید د!نه پنهان میشود
در گشاد عقده دل هیچکس بیجهد نیست
موج گوهر ناخنش چون سود دندان میشود
ماند الفتها به یک سوتا در وحشت زدیم
چن دامن عالمی را طاق نسیان میشود
زندگانی را نفس سررشته آرام نیست
موج دریا را رگ خواب پریشان میشود
عافیت دور است از نقش بنای محرمی
خون بود رنگیکزو تصوبر انسان میشود
ای فضول و هم عقبا آدم از جنت چه دید
عبرت است آنجا که صاحبخانه مهمان میشود
غنچهوار از برگ عیش این چمن بیبهره ایم
دامن ماپرگل از چاک گریبان میشود
نالهها در پردهٔ دود جگر پیچیدهایم
سطر این مکتوب تا خواندن نیستان میشود
مست جام مشربم بیدل که از موج میاش
جادههای دشت یکرنگی نمایان میشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات و حالات روحی شاعر میپردازد. شاعر به بیان مشکلات و عجز خود میپردازد و تأکید میکند که دلش پر از زخم و درد است. او از غنچه دل میگوید که به دردی عمیق مبتلاست و نمیتواند شکوفا شود. همچنین اشاره به حجابهایی دارد که مانع از دیده شدن واقعیات زندگی میشود و اینکه زندگی همواره با تنش و آشفتگی همراه است. در تمام این توصیفات، عناصری همچون غم، درد، و ناامیدی به وضوح احساس میشود و شاعر با تصاویری زیبا و عمیق، احساس خلسه و تنهایی خود را به تصویر میکشد. در نهایت، شعر به تفکر درباره زندگی و مرکزیت آن توجه میکند و اشاره به بیثمر بودن برخی جستجوها دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به توصیف احساسات و هیجانات خود میپردازد. او اشاره میکند که مانند بادی که در بیابان میوزد و گلها را به هر سو میپراکند، احساساتش نیز او را به جنب و خروش میآورد. آنقدر این احساسات قوی و فراوان هستند که او را از خود بیخود میکنند و به نوعی دامنش را پر میکنند. در واقع، این احساسات به شدت بر او تأثیر میگذارند و او را در خود غرق میکنند.
هوش مصنوعی: تمام وجود ما نشانهای از ناتوانی و ضعف است، مانند آینهای که نازکدلی را نشان میدهد. آثار زخم و رنج ما بر خاک به وضوح نمایان میشود.
هوش مصنوعی: درد من همچنان در پس حجاب پنهان است و راهی برای رفع آن ندارم. اگر هم بخواهم گریبانم را پاره کنم، نالهام به وضوح و عریانی نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: دل شادابی که فکر کردن را رها کند، بهتر است؛ زیرا این شکفتن، به چشم حیران و درگیر، راه برگشتی نمیدهد.
هوش مصنوعی: ما به خاطر ناتوانیهای خود شایسته بلندپروازیهای غیرممکن نیستیم. اگر بخواهیم، حتی چیزهای ساده نیز میتوانند به عظمت برسند.
هوش مصنوعی: دل هیچ حجاب و پوششی جز آرزوهای طولانی ندارد. زمانی که حقیقت و زیبایی نمایان شود، دیگر چیزی نمیتواند آن را پنهان کند.
هوش مصنوعی: در دل هیچکس به راحتی از مشکلات و دردها خلاصی نیست. مانند اینکه وقتی گوهری از ناخن خارج میشود، درد دندان هم بالا میآید.
هوش مصنوعی: در یک لحظهٔ ترس و وحشت، ارتباطمان را با دیگران قطع کردیم و نتوانستیم دامن نسیان را بر روی دنیای اطرافمان بکشیم.
هوش مصنوعی: زندگی همیشه در حال تحول و تغییر است و هیچگاه به حالتی ثابت و آرام نمیرسد. مانند اینکه موجهای دریا همواره در نرفتن و درهمریختگی هستند و نمیتوانند در یک حالت ثابت بمانند.
هوش مصنوعی: آرامش و امنیت دور از شکلگیری بنای مذهبی است، زیرا رنگ آن خون است و از این خون است که تصویر انسان ساخته میشود.
هوش مصنوعی: ای نادان، چه دیدی از بهشت در زندگی آدم که در آنجا صاحب خانه خود مهمان میشود؛ عبرت بگیر از این که چقدر وفاداری و دوستی همواره در زندگی مهم است.
هوش مصنوعی: ما مانند گلهای غنچهای هستیم که از لذتهای این باغ بینصیب ماندهایم و دامنمان از چاک گریبان پر از گل میشود.
هوش مصنوعی: در غبار و ابهام، صدای دلسوختگان را میشنویم و این نامه را به گونهای نوشتهایم که گویی برای فهمیدن آن باید لحظات خاصی را تجربه کرد.
هوش مصنوعی: من به قدری غرق در مستی و شادی ناشی از نوشیدنیام هستم که بر اثر آن، زیباییهای دشت و راههای هموارش برایم آشکار میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف گرد آور که بازم دل پریشان میشود
روی پنهان کن که بازم دیده حیران میشود
عقل و هوش و دل خیالت برد و جانم منتظر
تا هنوز از نرگس مستت چه فرمان میشود!
تا کیم سوزی که هر صبحی دعای صبر خوان
[...]
حسن را گر ناز او کالای دکان میشود
زود نرخ جان درین بازار ارزان میشود
طبع آلایش گزینی کادم بیچاره داشت
جبرئیل از پرتوش آلوده دامان میشود
صبر بیحاصل که جز عشق و مشقت هیچ نیست
[...]
خاک غربت در مذاقم آب حیوان میشود
صبح روشن خاطر از شام غریبان میشود
گرچه ننگ از نام ما داری چه شد، گاهی بپرس
لایق یاد ار نباشد خرج نسیان میشود
دیده ام تا سرکشیهایی خطت، در حیرتم
[...]
هر چه در دل نقش بندد آدمی آن می شود
خاک مجنون زود بازیگاه طفلان می شود
لاله و ریحان نگیرد جای درد و داغ عشق
ورنه بر پروانه هم آتش گلستان می شود
از مروت نیست ما لب تشنگان را سوختن
[...]
گر گشایم لب دمی، عالم پر افغان میشود
گر کنم دور آستین از دیده، طوفان میشود
پنبه برخواهم گرفت از داغهای خویشتن
مژده ده پروانه را کامشب چراغان میشود
تا مباد از پیش من بر هم خورد بازار ابر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.