گل بر رختگشود نقابکشیده را
آیینه آب داد ز روی تو دیده را
عمریست درسماز لبلعل خموش تست
یعنی شنیدهام سخن ناشنیده را
ماییم و حیرتی و سر راه انتظار
امید منقطع نشود دام چیده را
نتوان به وحشت از سر آسودگیگذشت
دام ره استگوش صدای رمیده را
خالیست بزم صحبت ما ورنه در میان
فرصتکجاست اشک ز مژگان چکیده را
اندیشه فال وهم زد و عمر نامکرد
گرد رم به دام نفس واتپیده را
گرداب را نشد خس و خاشاک عیبپوش
مژگان ندوخت چاک گریبان دیده را
دردسر زبان مده از حرف نارسا
از خم برون میار می نارسیده را
در زیر چرخ یک مژه راحت طمع مدار
آفتشناس سایهٔ سقف خمیده را
کرد آب بیزبانی مینای بسملم
در موج خون صداستگلوی بریده را
خواری جزای پای ز دامنکشیدن است
دریاب اشک از مژه بیرون دویده را
تا زندگیست عمر اقامت نصیب نیست
وحشت شکسته دامن صبح دمیده را
در دام اضطرابکشد عشق را هوس
آرام نیست آتش خاشاک دیده را
بیدل به دام سبحه محال است فکر صید
بیموج باده طایر رنگ پریده را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و احساسات پیچیده انسانی پرداخته است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و نمادین، از شور و حیرت ناشی از عشق صحبت میکند. او به زیبایی و ظرافت چهره معشوق اشاره میکند و به یادآوری خاطرات گمشده و سخنان ناگفته میپردازد. در عین حال، انتظار و ناامیدی در عشق را نیز به تصویر میکشد. شاعر از درد و رنج ناشی از جدایی و احساسی که در بزم صحبت و لحظات مشترک وجود ندارد، سخن میگوید. او همچنین اشاره به بیتوجهی به زمان و عمر را دارد و میگوید که در این میان، عشق و احساسات همیشه زنده و پر التهاب هستند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که عشق و تفکر در دام محال و امیدهای ناممکن ممکن است ما را به سمت درد و ناامیدی سوق دهد.
هوش مصنوعی: گل با زیباییاش چهرهی خود را نمایان کرد و آینهی آب، تصویر تو را به چشمهایم نشان داد.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که سکوت تو به من درس آموخته است، به این معنی که من توانستهام سخنانی را بشنوم که هرگز قبلاً نشنیدهام.
هوش مصنوعی: ما در بهت و حیرت به سر میبریم و در مسیر انتظار هستیم، امیدواریم که انتظار ما هیچ گاه قطع نشود و تلههایی که برای ما چیدهاند، موفق نباشند.
هوش مصنوعی: نمیتوان از نگرانی و اضطراب به راحتی گذر کرد، زیرا در مسیر زندگی همواره موانع و سختیهایی وجود دارد که باید به صدای درونی و نگرانکننده توجه کرد.
هوش مصنوعی: محفل گفتوگو ما خالی است، در حالی که اگر فرصتی باشه، اشکها از چشمان ما بریزد.
هوش مصنوعی: اندیشه به وسیله فال و خیال ذهن را مشغول کرد و عمر را به نام خود ثبت کرد. این موضوع مانند دامی است که نفس را به دام میاندازد و به نوعی به آن اصرار میورزد.
هوش مصنوعی: آبگرفتگی و مشکلاتی که برای انسانها پیش میآید، نمیتوان با زیبایی ظاهری یا تظاهر به کمال پنهان کرد؛ در واقع، درد و رنجهای واقعی در عمق وجود باقی میمانند و نمیتوان آنها را با ظاهر فریبنده پوشاند.
هوش مصنوعی: دربارهی ناراستی در سخن گفتن هشدار میدهد و میگوید که نباید به بیان سخنان نادرست و ناامیدکننده بپردازیم. بلکه باید از موضوعات خوشتراش و با کیفیت حرف بزنیم.
هوش مصنوعی: در زیر آسمان، به راحتی به چیزهای ناچیز امیدوار نباش؛ چون کسی که آفت را میشناسد، میداند که سایهٔ سقف غضبآور هم میتواند بر سرش بیفتد و او را تحت تاثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: آب بیزبانی، بیدادگری من را در دریاچهی خون صدا میکند، گویی گلوی بریدهای را به سخن میآورد.
هوش مصنوعی: هر کس که از شرم و ننگ دامن خود را کنار بکشد، باید بداند که خواری و ذلت عاقبت اوست. احساس غم و اندوه کسی که اشک از چشمانش ریخته، باید مورد توجه قرار گیرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی ادامه دارد، عمر ما به ماندن و اقامت در این دنیا اختصاص یافته است. در اینجا ترس و اضطراب و دلتنگی نمیتواند ما را آزار دهد. صبحی که آغاز میشود، حالتی شاداب و روشن دارد، بر دامن دلسوز و دلخوش ما سایهای نخواهد افکند.
هوش مصنوعی: عشق در تنگنای اضطراب اسیر است، و آرزوی آرامش ندارد. شعلۀ عواطفی در دل وجود دارد که مانند آتش خاشاک، شعلهور و بیثبات است.
هوش مصنوعی: بیدل در اینجا به وضعیت دشواری اشاره دارد که در آن نمیتوان به آسانی هدفی را که مانند پرندهای رنگ پریده است، شکار کرد. این فکر که بدون وجود تناقضات و چالشها، بشود به هدفی دست یافت، خیالپردازانه و غیرممکن به نظر میرسد. در واقع، به تصویر کشیدن این ایده که بتوان بدون وجود موانع، به خواستهها رسید، اشتباهی بزرگ و دور از واقعیت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
از تو نوشت و داد دل آرمیده را
غم نامه های شسته و صد ره دریده را
شادم که در تپیدن خاصی فکنده ام
هر ذره از وجود دل آرمیده را
الماس ریزه کس نخرد در دیار عشق
[...]
بردیم باز بر سر نظاره دیده را
کردیم رام دیده نگاه رمیده را
بردیم نام دلبر و کردیم بیقرار
این خون آرمیده عمری طپیده را
سیلاب غصهام ز درون جوش میزند
[...]
تا یافتم رسایی دست کشیده را
آورده ام بچنگ مراد رمیده را
عریان تنی خوشست ولی ذوق دیگرست
جیب دریده دامن در خون کشیده را
کاری اگر ز صورت بیمعنی آمدی
[...]
با زلف کار نیست رخ یار دیده را
ره می گزد چو مار، به منزل رسیده را
بی حسن نیست خلوت آیینه مشربان
معشوق در کنار بود پاک دیده را
بسیار زخم هست که خاک است مرهمش
[...]
خوشدل کند خیال تو هجرانکشیده را
آتش گل است دیده گلشنندیده را
تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز
در شیشه واگذار می نارسیده را
تسلیم شو که اجر شهادت نمیدهند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.