گنجور

 
بیدل دهلوی

گل بر رخت‌گشود نقاب‌کشیده را

آیینه آب داد ز روی تو دیده را

عمریست درسم‌از لب‌لعل خموش تست

یعنی شنیده‌ام سخن ناشنیده را

ماییم و حیرتی و سر راه انتظار

امید منقطع نشود دام چیده را

نتوان به وحشت از سر آسودگی‌گذشت

دام ره است‌گوش صدای رمیده را

خالی‌ست بزم صحبت ما ورنه در میان

فرصت‌کجاست اشک ز مژگان چکیده را

اندیشه فال وهم زد و عمر نام‌کرد

گرد رم به دام نفس واتپیده را

گرداب را نشد خس و خاشاک عیب‌پوش

مژگان ندوخت چاک گریبان دیده را

دردسر زبان مده از حرف نارسا

از خم برون میار می نارسیده را

در زیر چرخ یک مژه راحت طمع مدار

آفت‌شناس سایهٔ سقف خمیده را

کرد آب بی‌زبانی مینای بسملم

در موج خون صداست‌گلوی بریده را

خواری جزای پای ز دامن‌کشیدن است

دریاب اشک از مژه بیرون دویده را

تا زندگی‌ست عمر اقامت نصیب نیست

وحشت شکسته دامن صبح دمیده را

در دام اضطراب‌کشد عشق را هوس

آرام نیست آتش خاشاک دیده را

بیدل به دام سبحه محال است فکر صید

بی‌موج باده طایر رنگ پریده را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۵۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عرفی

از تو نوشت و داد دل آرمیده را

غم نامه های شسته و صد ره دریده را

شادم که در تپیدن خاصی فکنده ام

هر ذره از وجود دل آرمیده را

الماس ریزه کس نخرد در دیار عشق

[...]

فصیحی هروی

بردیم باز بر سر نظاره دیده را

کردیم رام دیده نگاه رمیده را

بردیم نام دلبر و کردیم بی‌قرار

این خون آرمیده عمری طپیده را

سیلاب غصه‌ام ز درون جوش می‌زند

[...]

کلیم

تا یافتم رسایی دست کشیده را

آورده ام بچنگ مراد رمیده را

عریان تنی خوشست ولی ذوق دیگرست

جیب دریده دامن در خون کشیده را

کاری اگر ز صورت بیمعنی آمدی

[...]

صائب تبریزی

با زلف کار نیست رخ یار دیده را

ره می گزد چو مار، به منزل رسیده را

بی حسن نیست خلوت آیینه مشربان

معشوق در کنار بود پاک دیده را

بسیار زخم هست که خاک است مرهمش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

خوشدل کند خیال تو هجران‌کشیده را

آتش گل است دیده گلشن‌ندیده را

تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز

در شیشه واگذار می نارسیده را

تسلیم شو که اجر شهادت نمی‌دهند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه