قماش رنگ ز بس بیحجاب میبافند
به روی گل ز دریدن نقاب میبافند
مباش منکر اسرار سینه چاکی ما
به کارگاه سحر آفتاب میبافند
ز زخم تیغ حوادث توان شدن ایمن
به جوشنی که ز موج شراب میبافند
به یک نفس سر بی مغز میخورد بر سنگ
جدا ز پشم کلاه حباب میبافند
درین چمن که هوا داغ شبنم آراییست
تسلّیی به هزار اضطراب میبافند
تو خواه مرگ شمر خواه زندگی اندیش
همین به طبع کتان ماهتاب میبافند
کراست تاب رسایی بحث فرصت عمر
گسسته است نفس تا جواب میبافند
توان شناخت ز باریکریشی انفاس
که در قلمرو هستی چه باب میبافند
کباب شد عدم ما ز تهمت هستی
بر آتشی که نداریم آب میبافند
ز گفتوگو به غبارم نظر متن بیدل
که بهر چشم ز افسانه خواب میبافند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حریر شعله ی ما را در آب می بافند
کتان ما به شب ماهتاب می بافند
نصیحت دل ما می کنند مردم، بین
که دام از پی مرغ کباب می بافند
برای شعله ی عریان آه ما افلاک
[...]
چه بوربا و چه مخمل حجاب میبافند
به هر چه دیده گشادیم خواب میبافند
قماش کسوت هستی نمیتوان دریافت
حریر وهم به موج سراب میبافند
نفس چه سحر طرازد به عرض راحت ما
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.