بار ما عمریست دوش چشم حیران میکشد
محملاجزای ما چون شمع مژگان میکشد
ناتوانان مغتنم دارید وضع عاجزی
کزغرورطاقت آسودن به جولان میکشد
ما ضعیفان آنقدرها زحمت یاران نهایم
سایه باری دارد اما هرکس آسان میکشد
هیچکس در مزرع امکان قناعتپیشه نیست
گر همه گندم بود خمیازهٔ نان میکشد
صلح و جنگ عرصهٔ غفلت تماشاکردنیست
تیر در کیش است و خلق از سینه پیکان میکشد
دوری انس است استعداد لذتهای خلق
طفل میبرد ز شیر آندمکه دندان میکشد
التفات رنگ امکان یکقلم آلودگیست
مفت نقاشیکزین تصویر دامان میکشد
وحشت آهنگی ز فکر خویش بیرون آ، که شمع
پا ز دامن تاکشد سر از گریبان میکشد
محو او را هر سر مو یک جهان بالیدن است
گاه حیرت داغم از قدی که مژگان میکشد
میروم از خویش و جز حیرت دلیلجهد نیست
وحشتم در خانه ی آیینه میدان می کشد
جسمگرشد خاک بیدل رفع اوهام دوییست
شخص از آیینهگمکردن چه نقصان میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد
باز جان سوی حریم عز سلطان میکشد
باز در خم خانه وحدت ز جام معرفت
روح پاکم جرعه ها چون بحر عمان میکشد
باز جوهرهای عرفان راز گنج «کنت کنز»
[...]
غافلی کز دل نفس بییاد یزدان میکشد
دلوی خود خالی برون از چاه کنعان میکشد
در بیابانی که ما سرگشتگان افتادهایم
پای حیرت گردباد آنجا به دامان میکشد
گر به ظاهر زاهد از دنیا کند پهلو تهی
[...]
چون مصور صورت آن جان جانان میکشد
دست از صورت نگاری میکشد جان میکشد
قید تن جان مجرد بهر جانان میکشد
یوسف ما را محبت سوی زندان میکشد
این قدر دانسته چشم التفات از ما مپوش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.