باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد
باز جان سوی حریم عز سلطان میکشد
باز در خم خانه وحدت ز جام معرفت
روح پاکم جرعه ها چون بحر عمان میکشد
باز جوهرهای عرفان راز گنج «کنت کنز»
لطف محبوب ازل در رشته جان میکشد
با وجود ملک معنی هر زمان خط عدم
کلک همت بر سواد ملک خاقان میکشد
باز بر دیوان بی باکی ذل و جرم من
دست لطف لایزالی کلک غفران میکشد
باز از صف نعال پاس فضل لایزال
جان ما را بر سریر صدر انسان میکشد
در سرای وصل جانان قاسمی را بار داد
زانکه دیرست او که بر دل بار هجران میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف تجربههای عاطفی و روحانی شخصی پرداخته است. شاعر در آن به عشق و محبت میپردازد که او را به سوی حریم الهی و معرفت سوق میدهد. او از احساسات عمیق خود نسبت به خدا و عشق الهی صحبت میکند و به لطف و رحمت بیپایان محبوب اشاره دارد. همچنین، شاعر از عبور از سختیها و جهل به سمت شناخت و آگاهی در مسیر عرفان صحبت میکند و بر اهمیت ارتباط با ذات پاک الهی تأکید میکند. در نهایت، تنهایی و دوری از محبوب نیز به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: عشق دوباره عقل مرا به چالش میکشد و جانم را به سوی مقام والای محبوب میکشاند.
هوش مصنوعی: دوباره در محفل اتحاد و پیوستگی، از جام شناخت و آگاهی، روح پاکم جرعههایی مینوشد که به مانند دریای عمان وسیع و پرعمق است.
هوش مصنوعی: در این دنیا، اسرار عمیق عرفان مانند گنجی پنهان هستند و لطف و رحمت معشوق ازلی در زندگی انسان جاری است و از طریق روح و جان او به زندگیش مدد میرساند.
هوش مصنوعی: با وجودی که در هر زمان وجود پادشاهی را میتوان حس کرد، اما تلاش و آرمانها همچنان بر قلم و نوشتههای آن پادشاه اثر میگذارد و نقش میبندد.
هوش مصنوعی: بار دیگر بر دفتر بیپروا، ذلت و گناهم را با دست رحمت بیپایانش پاک میکند.
هوش مصنوعی: همچنانکه مایحتاج و نعمتهای بیپایان همیشه در دسترس است، جان ما را به سمت مقام و ارزش والای انسانی سوق میدهد.
هوش مصنوعی: در فضای دیدار محبوب، قاسمی بار سنگینی را بر دوش دارد، زیرا او مدت طولانی است که بار جدایی را بر دل خود تحمل میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غافلی کز دل نفس بییاد یزدان میکشد
دلوی خود خالی برون از چاه کنعان میکشد
در بیابانی که ما سرگشتگان افتادهایم
پای حیرت گردباد آنجا به دامان میکشد
گر به ظاهر زاهد از دنیا کند پهلو تهی
[...]
چون مصور صورت آن جان جانان میکشد
دست از صورت نگاری میکشد جان میکشد
قید تن جان مجرد بهر جانان میکشد
یوسف ما را محبت سوی زندان میکشد
این قدر دانسته چشم التفات از ما مپوش
[...]
بار ما عمریست دوش چشم حیران میکشد
محملاجزای ما چون شمع مژگان میکشد
ناتوانان مغتنم دارید وضع عاجزی
کزغرورطاقت آسودن به جولان میکشد
ما ضعیفان آنقدرها زحمت یاران نهایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.