باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد
باز جان سوی حریم عز سلطان میکشد
باز در خم خانه وحدت ز جام معرفت
روح پاکم جرعه ها چون بحر عمان میکشد
باز جوهرهای عرفان راز گنج «کنت کنز»
لطف محبوب ازل در رشته جان میکشد
با وجود ملک معنی هر زمان خط عدم
کلک همت بر سواد ملک خاقان میکشد
باز بر دیوان بی باکی ذل و جرم من
دست لطف لایزالی کلک غفران میکشد
باز از صف نعال پاس فضل لایزال
جان ما را بر سریر صدر انسان میکشد
در سرای وصل جانان قاسمی را بار داد
زانکه دیرست او که بر دل بار هجران میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
غافلی کز دل نفس بییاد یزدان میکشد
دلوی خود خالی برون از چاه کنعان میکشد
در بیابانی که ما سرگشتگان افتادهایم
پای حیرت گردباد آنجا به دامان میکشد
گر به ظاهر زاهد از دنیا کند پهلو تهی
[...]
چون مصور صورت آن جان جانان میکشد
دست از صورت نگاری میکشد جان میکشد
قید تن جان مجرد بهر جانان میکشد
یوسف ما را محبت سوی زندان میکشد
این قدر دانسته چشم التفات از ما مپوش
[...]
بار ما عمریست دوش چشم حیران میکشد
محملاجزای ما چون شمع مژگان میکشد
ناتوانان مغتنم دارید وضع عاجزی
کزغرورطاقت آسودن به جولان میکشد
ما ضعیفان آنقدرها زحمت یاران نهایم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.