گنجور

 
بیدل دهلوی

باز دامان دل آهنگ چه گلشن می‌کشد

ناله‌ای تا می‌کشم طاووس‌گردن می‌کشد

بسکه استحقاق‌گرد بی‌پر و بالم رساست

هرکه دامان تو می‌گیرد سوی من می‌کشد

بیش ازین نتوان چراغ رنگ ناز افروختن

خامهٔ تصویر بادام تو روغن می‌کشد

ناله اندوه گرانی برنمی‌دارد ز دل

سنگ این کوه از صدا ناز فلاخن می‌کشد

شمع این محفل نی‌ام اما به ذوق تیغ او

تا نفس دارم سری دارم که گردن می‌کشد

پیرو سعی تجرد درنمی‌ماند به عجز

رشته از هر پیرهن خود را به سوزن می‌کشد

اعتبار اهل ظلم از عالم اقبال نیست

آتش‌آلود است آن آبی ‌که آهن می‌کشد

تنگ بر دیوانه شد دشت و در از عریان‌تنی

کیست فهمد بی‌گریبانی چه دامن می‌کشد

ماهی دریای وهمیم‌، آه از تدبیر پوچ

مغز آماج‌ خدنگ و پوست جوشن می‌کشد

عمرها شد سرمه‌سای‌کارگاه عبرتیم

خاکساری انتقام ما ز دشمن می‌کشد

سایه‌را بیدل ز قطع‌ دشت ‌و در تشویش نیست

محمل تسلیم دوش آرمیدن می‌کشد

 
 
 
کلیم

دل به جذب خواری خود جور دشمن می‌کشد

شیشه ما سنگ از دست فلاخن می‌کشد

نشنود گر بوی خار از دامن صد پاره‌اش

سالک راه طلب کی پا به دامن می‌کشد

تا لبم را بسته شرم عشق می‌سوزم ز رشک

[...]

سلیم تهرانی

گل ز رخسار تو رنگ و بو به دامن می کشد

لاله از شوق تو همچون شمع گردن می کشد

هرچه با دل کرده بودم، یافتم از عشق تو

انتقام سنگ را آتش ز آهن می کشد

در شکست خویش با این عاجزی دستم قوی ست

[...]

اسیر شهرستانی

بسکه دامان حجاب از الفت من می کشد

گر شود گلشن ز خونم رنگ دامن می کشد

نا امیدی حاصل کشت امید ما بس است

زود کار دانه عاشق به خرمن می کشد

زشت را خجلت گذاری بهتر از آیینه نیست

[...]

جویای تبریزی

بیشتر سرگشتگی زین چرخ پرفن می‌کشد

هرکه چون گرداب پای خود به دامن می‌کشد

در تمنای تماشای تو چشم داغ دل

از شکاف سینه همچون شمع گردن می‌کشد

سرفرازان جهان را از رعونت چاره نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه