گنجور

 
بیدل دهلوی

خیال قرب غفلت دوری ازانس است محرم را

تبسم‌های‌گندم چین دامن گشث آدم را

حوادث‌کج سرشتان را نبخشد وضع همواری

بود مشکل‌کشاکش ازکمان بیرون برد خم را

ز جرأت قطع‌کن‌گر مرد میدانگاه تسلیمی

که تیغ اینجا برشها می‌شمارد ریزش دم را

سراغ از هرچه‌گیری بی‌نشانی جلوه‌ها دارد

غبار وحشتی از بال عنقاگیر عالم را

ز تحریک مژه بر پرده‌های دیده می‌لرزم

که‌نوک خامه ازهم می‌شکافد صفحهٔ نم را

اگر ازگرد راهت چشم آهو سرمه بردارد

تحیر همچوتار شمع سوزد جوهر رم را

درین محفل ندارد عافیت وضع ملایم هم

اگربستروگربالین همان زخم است مرهم را

به چشم شوخ تاکی عیب‌جوی یکدگربودن

مژه برهم زنید وبشکنید آیینهٔ هم را

درین‌گلشن نقابی نیست غیر از شرم پیدایی

به عریانی همان جوش عرق پوشید شبنم را

کج‌اندیشان ندارند آگهی از راستان بیدل

ز انگشت است یک‌سر میل کوری چشم خاتم را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۰۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فرخی سیستانی

همی تا بر جهان فضلست فرزندان آدم را

چو بر هر چشمه ای، حیوان وبر هر چاه، زمزم را

همی تابرخزان باشد بهی نوروز خرم را

چو بر خلدی وبر کرباس دیبار او ملحم را

همیشه تابه گیتی شادیی از پی بود غم را

[...]

فضولی

زهی فیض وجود از پرتو ذات تو عالم را

کمال قدر تو برداشته از خاک آدم را

شب معراج تعظیم تو ثابت گشته بر انجم

بچرخ آورده ذوق پای بوست عرش اعظم را

رخت کرده شب معراج را از روز روشن تر

[...]

کلیم

شهید آن قد رعنا وصیت کرد همدم را

که بندد نیزه بالا در عزایش نخل ماتم را

اگر گویم که خاتم چون دهان اوست، از شادی

شود به زخم ناسورش علم سازد قد خم را

بدانی تا که شهد زندگانی نیست بی تلخی

[...]

صائب تبریزی

ز ارباب تجرد نیست بر دل بار عالم را

سبکروحی فزون از حمل عیسی گشت مریم را

بهشت جاودان خواهی، به دل خوردن قناعت کن

که حرص دانه در دام بلا انداخت آدم را

اگر از دست احسان مرهم دل ها نمی گردی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

ز پاس آشنایی، بهره نبود خلق عالم را

نمک خوردن، چو زخم از هم جدا سازد دو همدم را

به گرمیهای ظاهر، چشم دلسوزی مدار از کس

برای اهل ماتم، دل نسوزد شمع ماتم را

نباشد نقص دولت، یاری افتادگان کردن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه