گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

اگر شکایت گویم ز چرخ نیست صواب

و گر عتاب کنم با فلک چه سود عتاب؟

ز جور اوست مرا صد حکایت از هر نوع

ز درد اوست مرا صد شکایت از هر باب

به تیغ قهر میان سپهر باد دو نیم

که دور ساخت مرا از دیار و از احباب

به نور عزم که جویم ز دوستان دوری

ولی چه سود قضا پیش دیده گشت حجاب؟

از آن جهت که ز بنای جنس ماندم دور

مرا به صحبت ناجنس می کنند عذاب

دل معلق پر آتشست در بر من

بدان صفت که قنادیل در بر محراب

اگر زیادت خون خواب آورد پس چیست؟

مرا دو دیده پر خون و نیست در دل خواب

گران چو لنگر بودم کنون سزاوارم

به غوطه خوردن در قعر بحر بی پایاب

چو مرغ زیرک ماندم به هر دو پا در دام

کنون چه سود که بر سوزیم بسان ز باب؟

ز من عربده بستد زمانه طبع نشاط

ز من به شعبده بربود روزگار شباب

چه جان من چه یکی داله شکسته کتف

چه جان چه یکی خیمه گسسته طناب

 
 
 
فرخی سیستانی

چو سیر گشت سر نرگس غنوده ز خواب

گل کبود فرو خفت زیر پرده آب

چو سرخ گل بسر اندر کشید سبز ردا

نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب

ز لاله باغ پر از شمع بر فروخته بود

[...]

ازرقی هروی

بفرخی و سعادت بخواه جام شراب

که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب

ز رنگ میغ و ز برگ شکوفه پنداری

زمین حواصل پوشید و آسمان سنجاب

بشاخ سوسن نازک قریب شد قمری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

شده است بلبل داود و شاخ گل محراب

فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟

یکی سرود سراینده از ستاک سمن

یکی زبور روایت کننده از محراب

نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب

جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب

ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ

ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب

رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه