بزرگ جهان خواجه شاه قدر
که بر عالم مکرمت پادشاست
وزیری که خورشید بر اوج خویش
بر او کم از دانه آسیاست
قوام کرم فخر دین کز کفش
طمع را همه کار کژ گشت راست
تماشاگه همت عالیش
از آن سوی دروازه کبرییاست
زمین تا بدین گونه بر هم نشست
چنویی ز پشت زمین بر نخاست
چه فتوی کند در حق بنده ای
که در شیوه بندگی بی ریاست
که او را ز ناگه به هنگام کوچ
غلامی در افزود و اسبی بکاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به رنج اندر آری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست
هنوز آلت عقد ناکرده راست
که از هر سویی غلغل و نعره خاست
بلی، بیگمان این جهان چون گیاست
جز این مردمان را گمانی خطاست
ازیرا که همچون گیا در جهان
رونده است همواره بیشی و کاست
اگر هرچه بفزاید و کم شود
[...]
نه جایی تهی گفتن از وی رواست
نه دیدار کردن توان کو کجاست
بهنام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگ راست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.