سپهر قدرا در قبضه کفایت تست
نظام هر چه برون از سراچه قدم است
چو چاه خصم تو سر در نشیب از آن دارد
که او به دامن تر همچو آب متهم است
نظیر تو خرد اندر وجود جست و نیافت
وجود چه که وجود اختلاف در عدم است؟
نگویمت که تو چون منصفی همین می دان
که با حضور تو در ملک برستم ستم است
به پیش رای تو صبح دوم سیه روی است
در ان مپیچ که نامش چرا سپیده دم است؟
بدان طمع که مگر چون تو گردنی زاید
سپهر پشت به خم کرده جمله تن شکم است
تو آن شهاب فلک صولتی که با قلمت
خطاب گنبد پیروزه اصغر الخدم است
خرد به سورت ن و القلم خورد سوگند
که پشت چرخ چون نون از نهیب آن قلم است
قسم به خاک قدمهای آسمان سایت
که ربع خاک بر همت تو یک قدم است
نشست راست ز رای تو جمله موجودات
مگر فلک که هم از بهر خدمتت بخم است
مرا جوار تو در امن، آشیان رجاست
مرا فنای تو در خوف، بیضه حرم است
چو چنگ اگر رگم از تن برون کشند رواست
از آنکه مدح تو بروی به جان زیر و بم است
کسی که زر مدیح تو بی عیار زند
مخر به یک درمش کو دو روی چون درم است
منم که با نکت من هر آنچه بیش بهاست
گه نثار سخن چون نثار کم ز کم است
و گر خسم هم از اعداد بندگان شمرم
که صفر در عدد هندویی هم از رقم است
سخن مراست ترا تحفه ساختم ز سخن
کرم تراست تو آن کن که موجب کرم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف مقام و موقعیت بلند شخصیتی اشاره دارد که به نظر شاعر مظهر قدرت و عدالت است. شاعر در ابتدا به تأثیرات او بر نظام جهان اشاره میکند و میگوید که وجود او برتری خاصی دارد. همچنین به این موضوع میپردازد که وجود حقیقتی فراتر از وجود مادی است و نمیتوان آن را در قالبهای معمولی درک کرد.
سپس شاعر از به دوش کشیدن بار مسئولیت و عدالت این شخصیت یاد میکند و ابراز میکند که وجود او در دل تاریکیها همچون صبح روشنایی است. او از قابلیتهای فرد به مانند ستارهای در آسمان و قلمی در دست خداوند یاد میکند و آن را نشانهای از قدرت و نفوذش دانسته است.
در ادامه، شاعر به عشق و ارادتش به این شخص اشاره دارد و میگوید که حتی جانش را برای مدح او آماده است. او میگوید که مدح این شخصیت باید بدون هیچ عیاری باشد، چرا که او بالاترین مقام را دارد. در نهایت، شاعر تحفهای از سخن خود را به این شخصیت هدیه میکند و از او میخواهد که با کرم و بزرگواری خود، این تحفه را بپذیرد.
هوش مصنوعی: آسمان بلند و قدرتمند در دست توست و نظم هر آنچه که از دایره وجود خارج میشود، به خاطر تو است.
هوش مصنوعی: اگر چاه دشمن تو در پایینترین نقطه باشد، به این دلیل است که او به مانند آبی که در دامن یک رودخانه جمع میشود، در وضعیت نامناسبی قرار دارد.
هوش مصنوعی: خرد هیچ مشابهی برای تو در وجود نیافت، چرا که وجود در اصل با عدم تفاوت دارد.
هوش مصنوعی: به من نگو که تو قضاوتگری هستی، چرا که میدانم حضور تو در این سرزمین برای من ناعدالتی است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد در روز دوم، ادامهی تاریکی و ناامیدی وجود دارد و نباید به این فکر بیفتی که چرا به صبح، سپیدهدم گفته میشود.
هوش مصنوعی: بدان که شاید روزی مانند تو، نشانهای از بزرگی و قدرت در آسمان به وجود بیاید، در حالی که تمامی موجودات زیر آسمان به طور همزمان دارای ضعف و ناتوانی باشند.
هوش مصنوعی: تو همچون یک شهاب در آسمان هستی که با نوشتن خود به گنبد آسمانی خطاب میکنی و به نوعی به عنوان خدمتکار ویژه آن جایگاه شناخته میشوی.
هوش مصنوعی: انسان با عقل و خرد خود، بر قدرت و تأثیر قلم تأکید میکند و سوگند میخورد که در دنیای پر از تغییرات و ناپایداری، مانند نان که از فشار و تأثیر قلم به وجود میآید، پشت چرخ زندگی قرار دارد. در واقع، قلم و اندیشه قدرتی دارند که میتوانند زندگی را شکل دهند و تغییری عمیق در آن ایجاد کنند.
هوش مصنوعی: به گرد و غبار قدمهای آسمان سوگند میخوام که یک چهارم خاک به همت تو فقط یک قدم به حساب میاد.
هوش مصنوعی: تمام موجودات به خاطر فکری که تو داری، در صف ایستادهاند، جز آسمان که به خاطر خدمت به تو خم شده است.
هوش مصنوعی: وجود تو برای من همچون نشانهای از امنیت و آرامش است و من در پی تو، مانند جایی مقدس و حفاظتشده احساس میکنم. ناپدید شدن و فنا در عشق تو برایم مایهٔ ترس و نگرانی است، اما همین ترس نیز برایم ارزشمند و محترم است.
هوش مصنوعی: اگر چیزی از وجود من بگیرند، از آنجایی که ستایش تو در زندگیام جاری است، این کار موجه است.
هوش مصنوعی: اگر کسی با سکه بیکیفیت تو را ستایش کند، ارزش این ستایش را نداشته و به سکهای که دو روی متفاوت دارد، مانند آن است.
هوش مصنوعی: من فردی هستم که با سخنان ارزشمندم، هر چیزی که ارزشمندتر است را به دیگران میبخشم. زیرا وقتی که کلام به خوبی ادا شود، ارزش آن کمتر از چیزی نخواهد بود که در برابرش نثار میشود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم دشمنان خود را هم از میان بندگان بشمارم، باید بدانم که صفر نیز در عدد هندی جزو ارقام به حساب میآید.
هوش مصنوعی: من برای تو سخنی زیبا و ارزشمند آماده کردهام، این هدیهای است از من به تو. حالا بر تو است که با رفتار خود، موجب گسترش این خوبیها و بخششها شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا نگارا با روی تو چه جای غم است
که چون تو یار ز خوبان روزگار کم است
بهشت و دنیا هر دو به هم نبیند کس
بهشت و دنیا با هم مرا ز تو به هم است
تو در دلم بنشستی و غم بشد ز دلم
[...]
خدایگان همه خسروان روی زمین
تویی که طبع لطیفت سراچه قدم است
در اهتمام تو آسوده اند جمله جهان
از ان جناب رفیع تو قبله کرم است
قضا به نام تو پرداخت دفتر اقبال
[...]
لطافتی که رخت را ز جعد خم به خم است
هزار عاشق اگر باشدت هنوز کم است
به زلف عمر و به لبها حیات اهل دلی
بیا که عمر عزیز و حیات مغتنم است
دلم نیافت نشان زان دهان به ملک وجود
[...]
هزار سال سفر از وجود تا عدم است
ولی چو بر سر جان پا نهیم یک قدم است
کسی که از دهنت آب زندگی ره برد
هزار بار بمیرد ز مردنش چه غم است
چو سبزه گر ههه روی زمین زبان گردد
[...]
کم التفاتی خوبان بعاشقان ستم است
زهی ستم که ترا با من التفات کم است
کی از بنفشه گشاید کجا بنافه کشد
دلی که بسته آن گیسوان خم بخم است
قدم خمیده چنان شد که کس نمی داند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.