غداری و مکاری و زور از من دور است
دولت همه غداری و مکاری و زور است
جهلاست و غرور است در دولت و زان در
بیرون شود آن را که نه جهل و نه غرور است
غداری و مکاری و زور از من دور است
دولت همه غداری و مکاری و زور است
جهلاست و غرور است در دولت و زان در
بیرون شود آن را که نه جهل و نه غرور است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هرجا که بود یار و سرور است
غایب مشو از وی اگرت میل حضور است
زخم دل ما مرهم صبرست علاجش
وین مرهم زخمی است که با درد صبور است
معراج سعادت طلبی روی سوی عشق آر
[...]
تا شمع دل، افروخته بزم حضور است
داغ غم عشق و سر من آتش طور است
غم بر کمر مور، نهد کوه گران را
در کشور لاغربدنان کار به زور است
ترسم که شوی خرج ره ای عقل گران جان
[...]
ای کرمک شب تاب سراپای تو نور است
پرواز تو یک سلسلهٔ غیب و حضور است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.