گنجور

 
اهلی شیرازی

هرجا که بود یار و سرور است

غایب مشو از وی اگرت میل حضور است

زخم دل ما مرهم صبرست علاجش

وین مرهم زخمی است که با درد صبور است

معراج سعادت طلبی روی سوی عشق آر

کاندر ممر عقل ترقی به مرور است

ساقی همه دم زهر غمی گر رسد از دور

هر کو به تو نزدیک ز غمها همه دور است

صد فتنه شود زنده گر از عشق زنی دم

گویا نفس اهل محبت دم صور است

با گل منشین تا نخوری خار ملامت

گر عشق ضروری است ملامت چه ضرور است

اهلی مکنش سرزنش از سجده آن بت

گر بنده خطا کرد خداوند غفور است