آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۰ از دور فلک که باخت لعب عجبی بر من، که ز هجر داشتم تاب و تبی روزی و شبی، چو روی و موی تو گذشت؟ روزی و چه روزی و شبی و چه شبی؟!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف احساسات عمیق و درد جدایی از معشوق است. شاعر از بازیهای سرنوشت و فاصلهای که میان او و محبوبش وجود دارد سخن میگوید. او از گذر روزها و شبها یاد میکند که همچنان با یاد معشوق سپری میشود و این وضعیت برای او طاقتفرساست.
هوش مصنوعی: از دور دست آسمان بازی عجیبی بر من آغاز شد که به خاطر جدایی، تاب و توانم را از دست دادهام.
هوش مصنوعی: آیا روز و شبها به سرعت گذشتند، مانند چهره و موی تو؟ روز عزیز و شب خاصی که بود؟!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زان شب که نشستیم به هم با طربی
کردیم فراق را به وصلت ادبی
بس روز که برخاستهام با تک و تاز
در آرزوی چنان نشستی و شبی
دلشاد مشو ز وصل اگر در طربی
دل تنگ مکن ز هجر اگر در تعبی
از شادی وصل و غم هجران بگذر
با هیچ بساز اگر همه میطلبی
رشک آیدم ای دوست که هر نیم شبی
در برگیرد قد ترا بی ادبی
حیفست چنان لبی و الحق چه لبی
آلوده شده ببوسۀ هر جلبی
ای سر سبب اندر سبب اندر سببی
وی تن عجب اندر عجب اندر عجبی
ای دل طلب اندر طلب اندر طلبی
وی جان طرب اندر طرب اندر طربی
ای لعل لبت حیات هر نوش لبی
ما را بجز از غم تو نبود طلبی
بی نقد غمت نیست درین چار چمن
با چار برات طبع برگ طربی
با چار برات طبع برگ طربی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.