شنیدم که بدخو زنی بد کنش
شبی کرد مر شوی را سرزنش
که چند از تو منزل نسازم جدا
چو هم قلتبان بینمت هم گدا
از آن زن چو این سرزنش را شنفت
بزیر لب آن مرد خندید و گفت
که: آمد دو عیبم بچشمت عیان
ولی نیست جرمی مرا در میان
چو خواندی مرا قلتبان و گدا
یکی را ز خود دان، یکی از خدا!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.