شنیدم، مگر زاهدی زرق کوش
دگر رند بیهوش پیمانه نوش
برفتند با هم رهی بیخلاف
بخم ریختند آب انگور صاف
یکی سرکه میخواست، آن یک شراب
ببین تا فلک زد چه نقشی بر آب؟!
خم سرکه شد باده یی نغز و خوش
خم باده شد سرکه یی بس ترش
چو بودند در کار خود ناتمام
یکی سوخت پاک و یکی ماند خام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.