خو به جفا نگار من، کرده و بس نمیکند
یار کسی نمیشود، یاری کس نمیکند
سنگ جفای باغبان، موسم گل به گلستان
تا پر مرغ نشکند، یاد قفس نمیکند
در چمنی که میزند زاغ ترانه بر گلش
نیست عجب که بلبلش، نغمه هوس نمیکند
نقد دلم ز کف بری، جان دهیم ز دلبری
آنچه تو دزد میکنی، هیچ عسس نمیکند
جذبهٔ عشق میکشد، از پی ناقه قیس را؛
ورنه رفیق لیلیش بانگ جرس نمیکند
از سر کویت ای پسر، آذر زود رنج اگر
رخت برون کشد دگر، روی به پس نمیکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لعل تو رد شکست من زمزمه بس نمیکند
آن چه تو دوست میکنی دشمن کس نمیکند
از سخن حریف سوز آن چه تو آتشین زبان
با من خسته میکنی شعله به خس نمیکند
راحله از درت روان کردم و این دل طپان
[...]
ناله به کوی او دلم بهر چه بس نمیکند
یار ستیزه کار من یاری کس نمیکند
نیست به فکر سینهام گم شده دل که چون رهد
مرغ اسیر از قفس یاد قفس نمیکند
گر نه ضعیف ما خود و همت ما بود قوی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.