حیات جاودان بخشد بعاشق لعل خندانت
بود سرچشمه ی آب بقا چاک زنخدانت
نباشی گر تو شمع تربت ما نیست دلسوزی؛
که افروزد چراغی بر سر خاک شهیدانت!
نمیدانی چرا شد چاک تا دامن گریبانم؟!
مگر روزی بدست چون خودی افتد گریبانت!
از آن هر دم بچاک سینه ی اهل وفا خندی
که تا ریزد نمک بر زخم دلها از نمکدانت
بحشر از کشتن آذر، مکن انکار میترسم
خجل گردی چو بیرون آورد از سینه پیکانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر به زیبایی از عشق و دلدادگی سخن میگوید و بر اهمیت وجود معشوق تأکید دارد. شاعر عشق را منبع حیات ابدی میداند و چاکهای دل را نشانهای از عاطفه و مهر عاشق به محبوب معرفی میکند. او دربارهٔ غم و اندوه جدایی و چگونگی زخم دلهای وفاداران مینویسد و از عشق میخواهد که در دنیای پس از مرگ نیز با یاد و چراغ وجود معشوق، دلها را روشنگری کند. در نهایت، شاعر به ترس از روز قیامت و عذاب آن، اشاره میکند و میگوید که از گناهان عذرخواهی کند تا خجالتزده نشود.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی لبخند تو به عاشق زندگی ابدی میبخشد و به مانند منبعی از آب حیات، از چاک گودی گردنت جاری میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو در کنار ما نباشی، شاید هیچکس به یاد ما نیست و دلسوزی نمیکند؛ که چراغی را بر مزار شهیدان روشن کند!
هوش مصنوعی: نمیدانی چرا دامن گریبانم پاره شده است؟ آیا روزی نمیرسد که خودت هم چنین وضعیتی پیدا کنی؟
هوش مصنوعی: هر لحظه با شور و شوق به دلهای وفاداران لبخند بزن، تا از شیرینی لبخند تو دردهای درونشان کم شود و به زخمهایشان آرامش ببخشد.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، از کشتن آذر (نماد آتش) هرگز انکار نکن؛ زیرا میترسم که وقتی پیام تو را از صدرت بیرون بکشند، دچار شرمندگی شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سحرگه چون برانگیزد ز خواب آهنگ میدانت
بفال سعد بنماید قمر روی از گریبانت
دهان غنچه از شادی بماند باز اگر گویم
که با وی نسبتی دارد لب چون غنچه خندانت
بهر مجلس که بنشینی هزاران فتنه برخیزد
[...]
ترا صد خوبی و بر هر یکی صد دیده حیرانت
مرا یک جان و میخواهم شوم صد بار قربانت
قیامت در صباح حشر باشد وه چه حال است این
که در هر صبح برخیزد قیامت از گریبانت
به خونخواهی عنانت را که گیرد آفتاب من
[...]
دل یوسف نژادان یوسف چاه زنخدانت
گریبان چاک می روید گل از شوق گریبانت
سپاه غمزه ات را در هزیمت فتح می باشد
شکست افتاد در دلها چو برگردید مژگانت
حریف دادخواهان نیستی بیداد کمتر کن
[...]
هوا را سرافرازی می دهد نخل خرامانت
تذروستان شود روی زمین از موج جولانت
ز حیرت سرگرانی کم نگه اما چه می دانی
که نرگسدان کند باغ نگه را چشم خندانت
جهان در سرمه خوابید از خیال چشم فتانت
چه سنگین بود یارب سایهی دیوار مژگانت
تحیر بر سراپای تو واکردهست آغوشی
که چون طاووس نتوان دید بیرونگلستانت
کدورت تا نچیند جوهر شمشیر استغنا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.