گنجور

 
آذر بیگدلی

ز آن سویش ای نسیم صبا می‌فرستمت

کآری خبر، وگرنه چرا می‌فرستمت؟!

دردم نکشته، زود رسان آنچه از طبیب؛

بیمارم و برای دوا می‌فرستمت!

ای مرغ دل، مباد شوی مبتلا، که من

ناچارم و به دام بلا می‌فرستمت!

ترسم ز شوق، نامه نگیری ز من؛ روی

گر گویمت رفیق کجا می‌فرستمت؟!

تا دانی از جدایی تو دربه‌در شدم

از هر دیار نامه جدا می‌فرستمت!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode