خوش آنکه از غم دل، حرفیش گفته باشم؛
حرفیش گفته باشم، حرفی شنفته باشم
خواهم ز بخت بیدار، روز و شبی که با یار
تا شب نشسته باشم، تا روز خفته باشم
چون میکشیم باری، جرمم بپرس؛ شاید
کاری نکرده باشم، حرفی نگفته باشم
چون سرمه ی سلیمان، آذر کشم بدیده
زان آستان بمژگان گردی که رفته باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود سخن میگوید. او از غم و درد دلش صحبت میکند و آرزوی بیداری خوشبختی را دارد. او میخواهد که در کنار یار، روزها را بگذراند و شبها را بخوابد. شاعر همچنین به این نکته اشاره دارد که ممکن است در گذشته خطایی نکرده و حرفی نگفته باشد و میخواهد به این موضوع فکر کند. در نهایت، او به زیبایی و نعمتهای یار خود اشاره میکند و به یاد آن لحظات شیرین میافتد.
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که از درد دل خودش با کسی صحبت کرده باشد و آن شخص نیز حرفهای او را شنیده باشد.
هوش مصنوعی: من میخواهم از شانس خوبم، روز و شبی را داشته باشم که با محبوبم تا دیروقت نشسته باشم، تا اینکه صبح خوابم ببرد.
هوش مصنوعی: وقتی که مورد بازخواست قرار میگیرم، از من بپرسید که چه چیزی بر دوش دارم؛ شاید هیچ کار بدی نکردهام یا سخنی نگفتهام.
هوش مصنوعی: چون سرمهی سلیمان، چشمانم را با درد میسوزانم، به خاطر آن درگاه که میخواهم با مژگانم غم را به آغوش بکشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آنکه با تو یکشب در باغ خفته باشم
چون بشکفد سحر گل منهم شکفته باشم
عمرم به پند او شد صرف و نشد که یکره
از من شنیده باشد پندی که گفته باشم
خوش آنکه آیم از پی ز آن ره که رفته باشی
[...]
خاک درت به مژگان خوش آنکه رُفته باشم
در زیر سر نهاده خشتی و خفته باشم
خاص تو کرده ام دل کاوش کنش بمژگان
دراین خرابه گنجی شاید نهفته باشم
عشق تو کردم اظهار شد رنجه طبع اغیار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.