گنجور

 
عطار

المقالة الخامسة: دوم فرزند آمد با پدر گفت

جواب پدر: پدر گفتش که دیوت غالب آمد

(۱) حکایت شبلی با مرد نانوا: مگر بوده‌ست جایی نانوایی

(۲) حکایت مرد نمازی و مسجد و سگ: شبی در مسجدی شد نیک مردی

(۳) مناظرۀ عیسی علیه السلام با دنیا: مسیح پاک کز دنیا علو داشت

(۴) حکایت رهبان با شیخ ابوالقاسم همدانی: یکی رهبان مگر دیری نکو کرد

(۵) حکایت مرد ترسا که مسلمان شد: یکی ترسا مسلمان گشت و پیروز

(۶) حکایت امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه: عمر یک جزو از توریت بگرفت

(۷) حکایت گبر که پل ساخت: یکی گبری که بودی پیر نامش

(۸) سؤال مرد درویش از جعفر صادق: مگر پرسید آن درویش حالی

(۹) گفتار آن مجنون در نمازی که یک نان نیرزد: یکی مجنون که رفتی در ملامت

(۱۰) حکایت دیوانه و نماز جمعه: یکی دیوانه بود از اهل رازی