ای ز صفات لبت عقل به جان آمده
از سر زلفت شکست در دو جهان آمده
چشمهٔ آب حیات بیلب سیراب تو
تشنه دایم شده خشک دهان آمده
نرگس خونریز تو تیر جفا ریخته
دلشدگان تورا کار به جان آمده
پستهٔ تو در سخن تا شکرافشان شده
عقل ز تشویر او بسته دهان آمده
در طلب روی تو گرد جهان فراخ
ابرش فکرت مدام تنگعنان آمده
عاشقت از جان و دل با دل و جان برطبق
پیش نثار رخت نعرهزنان آمده
تا دل پر خون من جسته ز وصلت نشان
نام دلم گم شده و او به نشان آمده
چون شده روشن که نیست راه به تو تا ابد
جملهٔ عشاق را ره به کران آمده
تا که فتاده ز تو در دل عطار شور
مرغ دلش در قفس در خفقان آمده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و دلتنگی است. شاعر از زیباییهای معشوقهاش صحبت میکند و تأثیر عمیق او بر روان و عقل خود را بیان میکند. او به احساس تشنگی روحی اشاره میکند که ناشی از دوری از محبوب است و این تشنگی را با نداشتن آب زندگی مقایسه میکند. همچنین، به عواطف عمیق و درگیریهای درونیاش از عشق اشاره میکند و به نوعی ناامیدی در رسیدن به معشوق و فقدان راهی برای وصال اشاره دارد. در نهایت، شاعر خود را در قفسی از عشق و شور و شوق مییابد که به شدت تحت تأثیر وجود معشوق قرار دارد.
هوش مصنوعی: ای ز زیباییهای لبت، عقل من به جان آمده و از زلف تو، دل من در دو عالم به تپش افتاده است.
هوش مصنوعی: چشمهای که آب حیات دارد، اگر لب نداشته باشد، باعث تشنگی تو خواهد شد و دهان تو همواره خشک خواهد ماند.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و خیرهکنندهات دلی را که به عشق تو دچار شده، به شدت آزار میدهد. این درد و رنج به جایی رسیده که دیگر تاب تحملش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: پستهٔ تو وقتی در سخن شکوفا میشود، عقل از شگفتی نتوانسته صحبت کند و دهانش بسته میشود.
هوش مصنوعی: در جستجوی چهره تو، همه جا را گشتهام و فکر و ذهنم دائم به سوی تو کشیده میشود.
هوش مصنوعی: محبت من به تو از صمیم قلب و وجودم است و به خاطر تو، با تمام وجود و صدای بلند آمدهام تا عشق و ارادت خود را به تو ابراز کنم.
هوش مصنوعی: دل پر از درد و غم من به خاطر دوری از تو نشان و علامتی پیدا کرده است، اما نام و نشانی که من به دنبال آن هستم، گم شده و خودت به دنبال آن آمدهای.
هوش مصنوعی: زمانی که روشن شد که تا ابد راهی به سوی تو وجود ندارد، همهٔ عاشقان به سمت افق دور دست رفتهاند.
هوش مصنوعی: عطار به شدت تحت تأثیر احساسات و عواطفش قرار گرفته و دلش در گرفتاری و حبس به سر میبرد، انگار که مانند مرغی در قفس از آزادی محروم شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تاک کهن سال بین چه خوش جوان آمده
خوشه انگور وی وقت روان آمده
تاک است انگور از آن باز عیان آمده
یا نه که پروین پدید در آسمان آمده
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.