گنجور

 
عطار

ذره‌ای نادیده گنج روی تو

ره بزد بر ما طلسم موی تو

گشت رویم چون نگارستان ز اشک

ای نگارستان جانم روی تو

هست خورشید رخت زیر نقاب

جملهٔ ذرات چشماروی تو

در درون چون نافهٔ آهوی حسن

خون جان‌ها مشک شد بر بوی تو

شیر گردون جامه می‌پوشد کبود

از سواد چشم چون آهوی تو

آسمان را چون زمین در حقه کرد

آرزوی حقهٔ للی تو

هندویم هندوی زلفت را به جان

گر توان شد هندوی هندوی تو

چون ز چشمت تیرباران در رسید

طاق افتادیم از ابروی تو

نی که بنمودیم صد سحر حلال

در صفات نرگس جادوی تو

خاک خواهم گشت تا بادی مرا

بو که برساند به خاک کوی تو

نی ز چون من خاک گردی از درت

گر مرا بادی رساند سوی تو

چون کند از توکسی پهلو تهی

چون همی هستند در پهلوی تو

از کمان عشق بگریز ای فرید

کین کمانی نیست بر بازوی تو

 
 
 
سنایی

ای ببرده آب آتش روی تو

عالمی در آتشند از خوی تو

مشک و می را رنگ و مقداری نماند

ای نه مشک و می چو روی و موی تو

چشمکانت جاودانند ای صنم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

ترک من ای من سگ هندوی تو

دورم از روی تو دور از روی تو

بر لب و چشمت نهادم دین و دل

هر دو بر طاق خم ابروی تو

من به گردت کی رسم چون باد را

[...]

ادیب صابر

ای شب تاری غلام موی تو

روز روشن پیشکار روی تو

چاکر روز و شبم تا روز و شب

نایبند از روی تو وز موی تو

بنده موی تو دلهای جهان

[...]

خاقانی

پشت پایی زد خرد را روی تو

رنگ هستی داد جان را بوی تو

گشته چون من کشته‌ای زنار دار

جان عیسی در صلیب موی تو

از پی خون‌ریز جان خاکیان

[...]

عطار

ای جهانی پشت گرم از روی تو

میل جان از هر دو عالم سوی تو

صد هزاران آدمی را ره بزد

مردم آن نرگس جادوی تو

لاابالی‌وار خوش بر خاک ریخت

[...]

مشاهدهٔ ۱۵ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه