گنجور

 
حکیم سبزواری

باغ و گل و مل همه مهیاست

هنگام تفرج و تماشاست

بخرام برون که بهر تعظیم

عمری است بباغ سرو برپاست

نرگس همه روز چشم بر راه

سنبل همه عمر در تمناست

تا پات مباد رنجه گردد

برروی زمین ز سبزه دیباست

تا باز چو شور چشمت انگیخت

کز شهر غریوفتنه برخواست

هر قدر بظرف حسن گنجید

مشاطهٔ صنع بروی آراست

سر دفتر لعبتان شوخت

سر کردهٔ لولیان زیباست

مست از می لعل اوست اسرار

امروز چه حاجتش بصهباست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

تا نقش خیال دوست با ماست

ما را همه عمر خود تماشاست

آنجا که جمال دلبر آمد

والله که میان خانه صحراست

وانجا که مراد دل برآمد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

برخیز که موسم تماشاست

بخرام که روز باغ و صحراست

امروز بنقد عیش خوشدار

آن کیست کش اعتماد فرد است

می هست و سماع و آن دگر نیز

[...]

عطار

این خاک ز لطف نور برخاست

وانگاه روان شد از چپ و راست

شد جانوری که آشیانش

برتر ز ضمیر و وهم داناست

هر لحظه ز فیض و فضل آن نور

[...]

عراقی

شوری ز شرابخانه برخاست

برخاست غریوی از چپ و راست

تا چشم بتم چه فتنه انگیخت؟

کز هر طرفی هزار غوغاست

تا جام لبش کدام می داد؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه