باز یار بیوفای ما سر یاریش نیست
ذرهٔ آن ماه مهر آسا وفادریش نیست
بخت من درخواب گویاروی زیبای تو دید
زانکه عمری شدکه درخوابست و بیداریش نیست
مردآیادر قفس یا با خیالت خوگرفت
مرغ دل کو مدتی شد ناله و زاریش نیست
ما و دل بودیم کو اندیشهٔ ما داشتی
لیک صدفریاد کآن هم تاب غمخواریش نیست
تکیه بر دل داده مژگانش ز بیداری چشم
آری آری بیش ازاین تاب پرستاریش نیست
ترسم از بس چشم من خون از مژه جاری کنی
مردمان گویند یارت بیمی از یاریش نیست
روی آزادی مدام اسرار کی دید از قیود
مرغ دل کاندر خم زلفی گرفتاریش نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.