از باده مغز تر کن و آن یار نغز جو
تا سر رود بسر رو و تا پا بپا بپو
بر نقش ما سوا خط بطلان بیا بکش
از لوح دل محبت اغیار رو بشو
یاران ز باده سرخوش و در سر ترا خمار
جامی بزن بطرف چمن نوگلی ببو
چون یاد دوست میرود اندر ملامتم
ای مدعی هر آنچه توانی بگو بگو
خاصان و عامیان همه را شور او بسر
ترسا و پارسا همه را رو بسوی او
در دیر و در حرم بکنشت و کلیسیا
در جستجوش ره سپر اسرار کو بکو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و حقیقت آن است. شاعر بیان میکند که عشق راهی پر از خطر و فداست و دل انسان در جستجوی عشق بیثمر است. او به راز نهانی عشق اشاره میکند و میپرسد که چگونه دل بیفایده ما میتواند به عشق دست یابد. همچنین، شاعر به نقص زندگی و فاصلهای که تا مقصد اصلی وجود دارد، اشاره میکند و تأکید میکند که زیباییها تنها یک تابش از عشق حقیقیاند. در نهایت، او دعوت میکند که در این دنیای خوابآلود بیدار شویم و از زندگی خود بهرهبرداری کنیم، چون زمان آن رسیده است که به ثمر برسیم.
هوش مصنوعی: از شراب مغز خود را خنک کن و یار دلربای خود را پیدا کن تا به یاری هم به سر و صدا و نشاط بپردازید و تا انتها در کنار هم باشید.
هوش مصنوعی: بر روی تصویر ما، خطی از نفی بکش و عشق دیگران را از دل ما پاک کن.
هوش مصنوعی: دوستان در حال لذتبردن از شراب هستند و در سر من اثر باده حس میشود. بیایید یک جام نوشیدنی بزنیم و به سمت چمن برویم تا عطر گلهای تازه را استشمام کنیم.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد دوست می افتم و دچار خشم و آزردگی می شوم، ای مدعی، هر چیزی که می خواهی بگو و انتقاد کن.
هوش مصنوعی: همه افراد، چه خاص و چه عام، تحت تأثیر شور و اشتیاق او هستند و به سوی او روی آوردهاند، حتی ترساها و پارساها نیز به طرف او میگرایند.
هوش مصنوعی: در کنار معابد و کلیساها، در جستجوی او باید به سراغ اسرار بروم و راهی را بیابم که به او میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که گشت ایران ویران بدست او
بسپرد جان بدولت بر شهریار نو
همچون فراسیاب کهن بود جان بداد
بر شهریار پور سیاوش بنار تو
آید چنو سوار دگر بر زمین اگر
[...]
ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو
آیی به حجرهٔ من و گویی که گَل برو
تو ماه تُرکی و من اگر تُرک نیستم
دانم من این قدر که به تُرکی است آب سو
آب حیات تو گر ازین بنده تیره شد
[...]
ماییم و نیم جان و جهانی و نیمجو
جان از برایِ می که ستاند زما گرو
ای یار اگر نداری طاقت گریز کن
چون از مصافِ عشق برآمد غریو و غو
میدانِ عشق و معرکۀ عشق و زخمِ عشق
[...]
عشق نوست و یار نوست و بهار نو
زان روی خوب روز نو و روزگار نو
چون در نیاید از در من نوبهار من
زانم چه خوشدلی که در آید بهار نو
در نوبهار چون تو نهای در چمن مرا
[...]
هستم بجستجوی تو پوینده کو بکو
باشد که با توأم فتد از دست روبرو
عشقت درید پیرهن صبر من چنانک
نتوان بدست عقل توان کردنش رفو
گر بگذری بشهر ز غوغای عاشقان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.