حرف اغیار دغا در حق یاران مشنو
آشنایان بگذار و پی بیگانه مرو
ای که در مزرع روی تو دهد حاصل مهر
بینوایم بنوازم که رسد وقت درو
بامیدی که بابروت مشابه گردد
ز ریاضت شده چون موی میانت مه نو
پیش آنروی گل و سنبل و زلفی که ترا است
خرمن مه بجوی خوشه پروین بدو جو
جز به آن مطلع انوار که دید و که شنید
که بود مهر درخشنده قرین با مه نو
ترسم این دلق ملمع که تو داری اسرار
می فروشش بیکی جرعه نگیرد بگرو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و علاقه به یاری نغز سخن میگوید و خواهان نوشیدن بادهای است که او را سرشار کند. او به دنبال فراموش کردن محبتهای بیاهمیت و ملامتهای دیگران است. شاعر از سرخوشی یارانش میگوید و دعوت میکند تا برای شادی و یاد دوست به چمن بروند. در نهایت، او به جستجوی معشوق و معنویات در هر مکان، چه در دیر و چه در کلیسا، میپردازد و همه را به سوی او دعوت میکند.
هوش مصنوعی: به سخنان افراد ناآشنا و بیگانه در مورد دوستان و آشنایان خود گوش نده. بهتر است که به دوستان خود اعتماد کنی و به دنبال افراد غریبه نروی.
هوش مصنوعی: ای کسی که در زمین دل من، محبت تو باعث رویش و شکوفایی شده است، بیمقدمه به من لطف کن و تا زمانی که زمان برداشت عشق فرابرسد، مرا در آغوش بگیر.
هوش مصنوعی: با آرزوی اینکه با حرکات و تلاشهایم بتوانم به زیبایی و جذابیت تو نزدیک شوم، مانند جوانهای که در میان موهای کمپشت تو میدرخشد.
هوش مصنوعی: در برابر چهرهی زیبا و موهای دلفریب او، که تو را به یاد خرمن ماه میاندازد، خوشههای ستارهی پروین را از او بگیر.
هوش مصنوعی: فقط آن کسی میتواند زیباییهای نورانی را درک کند و بشنود که وجود مهر درخشان را در کنار هلال ماه نو دیده و شناخته باشد.
هوش مصنوعی: میترسم این دلق رنگین که در اختیار توست، گزینهای باشد برای فروش رازها، و یک نفر با یک جرعه نگذرد از آن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لنگ لنگاک من ای بلمه پیوسته برو
مغ مفلوج زده بر به رخت اف تفو
لنگ مغ زاده گر زاصل و چو مازو بی مغز
روی شسته بحشاشات و تراک و مازو
از ره ایمان در کفر مزیدی که چنین
[...]
همه خوردند و برفتند و بماندم من و تو
چو مرا یافتهای صحبت هر خام مجو
همه سرسبزی جان تو ز اقبال دل است
هله چون سبزه و چون بید مرو زین لب جو
پر شود خانه دل ماه رخان زیبا
[...]
آخر ای راحت جان دردِ دلِ ما بشنو
امشب از بهرِ خدا مرحمتی کن بمرو
امشبی باش که فردا به تو تسلیم کنم
جان و دل هر دو به دستِ تو نهادیم گرو
هم چنین کُنجِ من آراسته می دار چو گنج
[...]
ای بخوبی رخ تو برده ز خورشید گرو
گشته طاق خم ابروی تو جفت مه نو
که شب از روز شناسد بیقین گر نبود
طره و چهره تو مایه ده ظلمت وضو
گر چو پروانه ز غم سوخت رقیبت چه غم است
[...]
من چو از جان شده ام عاشق آن روی نکو
آخراین عشق مرا با تو سبب چیست بگو
از خودم بوی تو می آید واین نیست عجب
هرچه را با گل وبا مشک نهی گیرد بو
من چو با روی تو همچون مگسم با شکر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.