در دام خود کی افکند صیاد عشق اهل هوس
آری ندیده دیدهٔ شاهین کند صید مگس
نی سودی اندر پیشهها نی حاصلی ز اندیشهها
عشقی به روی کار بر حق سخن اینست و بس
ای دلبر بیمهر من بی مهر رویت ذره سان
سرگشته و بیچارهام ای چارهام فریاد رس
مردیم در کنج قفس وز گردش وارون چرخ
صد رخنه در دل هست و نیست یک رخنهٔ در این قفس
رسمی است میگیرد عسس در هر دیاری مست را
لیکن به ملک عاشقی این مست میگیرد عسس
نبود عجب کاید نفس با آن که کشتی صدرهم
تا سوی دل بویت برد از سینه میآید نفس
ای باغبان چون ساختی گل را جدا از عندلیب
باری نسازد همنشین با نوگلم هر خار و خس
سر در گریبان کردهام با خویش باشد سر من
تا از دلم افشا کنم ، کو محرمِ اسرار ، کَس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به غم و شادی ناشی از عشق اشاره میکند. او میگوید که صحبت از درد و دل شکستگی حاصل از عشق، برای او کافی است. از زندگی مادی و دنیوی دلزده شده و به عشق و معنویت میپردازد. او بر این باور است که محبت و زیبایی دل را شفا میدهد و نیازی به ثروت مادی ندارد. شاعر همچنین به بیکسی و فقر اشاره میکند و اعتراف میکند که در عشق گمشده و رنج میکشد. در نهایت، او تأکید میکند که داشتن عشق و ایمان خودش ارزشمندتر از هر چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: صیاد عشق، که اهل هوس است، هرگز نمیبیند که شاهین میتواند مگس را شکار کند و او را در دام خود بیندازد.
هوش مصنوعی: هیچ منفعت یا نتیجهای در شغلها وجود ندارد و اندیشهها هم حاصلی ندارند. عشق به حقیقت و کارِ درست تنها چیزی است که اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: ای محبوب بیمهر من، من که همچون ذرهای سرگردان و بیچارهام، بدون محبت تو. تو تنها راه نجات منی و به فریادم برس.
هوش مصنوعی: ما در یک گوشهی قفس جان میدهیم و از چرخ زمان میچرخیم. دل پر از درد و سوالات بیجواب است، اما تنها یک شکاف در این قفس وجود دارد.
هوش مصنوعی: در هر شهری، نگهبانان معمولاً افرادی را که مست هستند، دستگیر میکنند. اما در سرزمین عشق، این وضعیت متفاوت است و در آنجا، این مست عاشق را کسی نمیگیرد.
هوش مصنوعی: همچنین جای تعجب نیست که نفس، با آن که در دل کشتی وجود خود را میسازد، روح و جانش به طرف محبت تو روانه میشود و از درون دل، احساس میشود.
هوش مصنوعی: ای باغبان، چرا گل را از پرنده خوشصدا جدا کردی؟ خواهش میکنم بگذار کنار گل تازهام، هر خار و علفی نباشد.
هوش مصنوعی: من در فکر و درون خودم غرق شدهام و تنها با خودم هستم. میخواهم رازها و احساساتم را بگویم، ولی کسی را نمیشناسم که به آنها گوش دهد و رازدار باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای من غریب کوی تو از کوی تو بر من عسس
حیلت چه سازم تا مگر با تو برآرم یک نفس
گر من به کویت بگذرم بر آب و آتش بسترم
ترسم ز خصمت چون پرم گیتی بود بر من قفس
در جستنش روز و شبان گشتم قرین اندهان
[...]
بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
ور پایبندی همچو من فریاد میخوان از قفس
گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان
هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس
محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان
[...]
چون من ندارم جز تو کس جز تو ندارم هیچکس
فریاد خوانم بر درت آخر به فریادم برس
آشفته ام چون موی تو بر آرزوی روی تو
سرگشته ام در کوی تو بر تو ندارم دست رس
گفتم ز لعلت خسته ام یک شربت آبی ده مرا
[...]
رحمش نمیآید به من چندانکه میسوزم نفس
من تنگتر سازم نفس او تنگتر سازد قفس
من خود فتادم از نفس، یکم دم نگفتی ناله بس
مردم من ای فریادرس، فریادرس، فریادرس
در هجر آن روی چو مه و زیاد آن زلف سیه
[...]
کی در بهاران دیده ای بلبل فرو بندد نفس
یا در میان کاروان بی غلغله ماند جرس
پائی بدامان میکشم در دیده افغان میکشم
فریاد پنهان میکشم چون نیستم فریادرس
دیگر بیاد گلستان بیجا بود آه و فغان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.