گنجور

 
اسیری لاهیجی

منادی در منادی این ندایست

که درد عشق را درمان فنایست

به نزد عارفان اهل بینش

جهان آئینه وجه خدایست

ز هستی هر که گردد نیست در راه

بحق او را بقای بی فنایست

نقاب زلف بر رخسار چون ماه

عجایب فتنه و محکم بلایست

همه ذرات عالم را بمعنی

اگر داند وگر نه رو بمایست

هر آن طالب که طالب رهبرش شد

یقین می دان که دردش را دوایست

دل و جان اسیری را ز دردت

بحمدالله که صد نور و صفایست

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
ابن یمین

بنام ایزد زهی خرم سرائی

که چون فردوس اعلی دلگشایست

هواش از اعتدال طبع دائم

چو انفاس مسیحا جان فزایست

غبار آستانش از خوش نسیمی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
شیخ محمود شبستری

چو استادی دوانستی که جای‌ست

به هر سویی که روی آری خدای‌ست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه