گنجور

 
اسیری لاهیجی

منادی در منادی این ندایست

که درد عشق را درمان فنایست

به نزد عارفان اهل بینش

جهان آئینه وجه خدایست

ز هستی هر که گردد نیست در راه

بحق او را بقای بی فنایست

نقاب زلف بر رخسار چون ماه

عجایب فتنه و محکم بلایست

همه ذرات عالم را بمعنی

اگر داند وگر نه رو بمایست

هر آن طالب که طالب رهبرش شد

یقین می دان که دردش را دوایست

دل و جان اسیری را ز دردت

بحمدالله که صد نور و صفایست