ای جمله جهان شیفته حسن و جمالت
جان و دل عشاق اسیر خط و خالت
از بهر تراش دل و دین تاختن آرد
در مملکت جان همه دم خیل خیالت
ما را ز خمار غم هجران خبری نیست
چون مست مدامم ز می جام وصالت
بگرفت جمال تو بدعوی همه آفاق
در حسن و ملاحت بجهان نیست مثالت
در کشتن عشاق نمایی ید بیضا
خون همه گویی که بفتوی است حلالت
دادند بهر کس ز ازل قسمت و بخشی
زان روز دلم را غم عشق است حوالت
چون شاهد حسن تو ز رخ پرده برانداخت
شد محو فنا جان اسیری ز جمالت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای پیشرو هر چه نکوییست جمالت
وی دور شده آفت نقصان ز کمالت
ای مردمک دیدهٔ ما بندهٔ چشمت
وی خاک پسندیدهٔ ما چاکر خالت
غم خوردنم امروز حرامست چو باده
[...]
«دل باغ تو شد پاک ببر زان که درین دل
یا زحمت ما گنجد و یا نقش خیالت
جان نیز بنزد تو فرستیم بدین شکر
صد جان نکند آنچه کند بوی وصالت»
روحالقدس ار دیده گشاید به جمالت
ایمن ننشیند ز فریب خط و خالت
در هیچ چمن چون تو گلی نیست، ندانم
دهقان ز گلستان که آورده نهالت
گرد سر اعجاز تو گردم که شود شب
[...]
ای ماه و خور از آینه داران جمالت
طوبی خجل از جلوه نو خیز نهالت
حقا که فراموش کند چشمه حیوان
گر خضر چشد جرعه ای از جام زلالت
نه حوری و غلمان تو کدامی که ندیدم
[...]
تو آن احدی که احدی نیست مثالت
واقف نبود هیچ کس از هیچ کمالت
دستی نرسیده است به دامان جلالت
نی بوده و نی باشدو نی هست همالت
عالم همگی ریزەخور خان نوالت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.